نظرات
- هیچ نظری یافت نشد
به نام خداوند جان و خرد
زندگی و کارنامه دکتر منصوری از زبان خودش
به نام خدا، سلام، سلامتی شما خواننده عزیز را از خداوند متعال خواستارم.
من در سال 1323 و در ایستگاه راه آهن دامغان متولد شدم. پدرم رئیس ایستگاه دامغان بود و در هر چند سال به ایستگاه دیگری منتقل می شد و چون در برخی از ایستگاه ها مدرسه نبود، من تا کلاس چهارم ابتدایی را در ده حجاجی نزد مادربزرگم ( ملأ رقیه ) به مدرسه رفتم. یادش به خیر، خاطرات کودکی در مدرسه و گشت و گذار در کوچه ها و کوچه باغ های دهکده فراموش شدنی نیست.
تفریگاه من سر خرمن و دقت در کوبیدن ساقه های گندم بود. کشیدن و وزن کردن گندم با قپان های چوبی و سپس کوپه کردن و مُهر کردن گندم ها و بعد تقسیم آن بین ارباب و کشاورز، حتی درو کردن گندم و جو حال و هوای خاص و دل پذیری برای من داشت. خوشحالی اهالی دهکده که امسال گندمها پیچاکند و فراوانی است برایم اعتماد بنفس کودکانه ای بهمراه داشت.
جنگ و کشمکش بین نگهبان خرمن و کلاغها و کبوترها که خرمن را سفرهای پُربار و نعت خدادادی میدیدند و نگهبان خرمن که آنها را دزدان خرمن میدید، برایم جالب و شگفت انگیز بود. وقتی به خرمن و این همه گندم و محصول نگاه میکردم، به خود میگفتم که خداوند چقدر فراوانی و نعمت به ما ارزانی داشته و در جهان چقدر امکانات هست که برای ما فراهم شده تا بتوانیم از آن به نحو احسن استفاده کنیم.
مادربزرگم معلم قرآن بود و در منزل خودش مکتب خانهای داشت که هر روز بعد از ظهرها دختران و خانمهای جوان دهکده میآمدند و بخشی از قرآن مجید را میآموختند. من هم در کنار مادربزرگ مینشستم و از این لحظات عرفانی و فراموش نشدنی، لذت میبردم و کلمات قرآن و تلفظ آن در روح و روانم مینشست.از اینکه مادر بزرگم معلم قران است احساس غرور کودکانه ای بمن دست میداد که برایم لذت بخش بود وبهمین دلیل گاه گاه دستش را میبوسیدم.
مادربزرگم گاهگاه از من هم امتحان میگرفت و غلطهایم را اصلاح میکرد. زمستانها این جلسات در زیر کرسی بزرگی که داشت، انجام میشد و چه صفایی داشت وقتی که از پنجره میدیدی که در بیرون برف میبارد و تودر زیر کرسی گرمونرم به قرائت قرآن گوش میدهی. روزگار خوشی بود که هنوز بعد از گذشت حدود70 سال طنین و قرائت قرآن و حال و هوای روحانی و عرفانی آن روزگار را در جان و تنم احساس میکنم. هر وقت به دامغان میروم، سری هم به خانه مادربزرگ میزنم که خالی از لطافت و بزرگی جسمش هست ولی هنوز بوی خوش مادربزرگ و چارقد سفیدش را احساس و لمس میکنم. این خانه را هنوز نگه داشتهایم و برای من مکان مقدسی شده است. وقتی پا به این خانه میگذارم، همان شادابی و بیغم و غصه بودن کودکی در من زنده میشود.
موردی هست که هنوز بعد از حدود 70 سال در ذهن من کنکاش میشود و آن قصه ماه پیشانی است که مادربزرگم شبها برایم تعریف میکرد و بعدها فیلم سیندرلا را که دیدم (حدود 40 سال بعد) تقارن و همسانی که این دو با هم داشتند، مرا به تعجب وامیداشت. در همان زمان کودکی بازی جالبی نیز داشتیم به نام «توپ گل» که عیناً و همه قوانینش مانند بازی بیسبال در آمریکاست. این تقارن و همسویی از یک ده کوچک در اقصی نقاط کویر و هماهنگی با دورترین نقطه کره زمین در آمریکا قابل توجه و تفکر است و من همیشه فکر میکنم که چگونه است که این دو این قدر با یکدیگر همسان و قرینه هستند. سال 1335 بود که پدرم به ایستگاه زرین منتقل شد و من مجبور شدم که کلاس 5 و 6 مدرسه را درده مهماندوست دامغان که دارای یک دبستان شش کلاسه بود به اتمام برسانم.
هر روز پای پیاده از ایستگاه زرین به مدرسه در ده مهماندوست میرفتم. حدود 45 دقیقه پیاده راه بود. ناهارم را مادر در بقچهای میپیچید و من سال اول ، به تنهایی این مسیر را میپیمودم که بسیار سخت بود و در راه با حیوانات مختلفی درگیر میشدم، مثل مار و روباه و سگ و شغال و غیره. شاید وجود اینهمه مشکلات و تقابل با ناملایمات باعث ایجاد اعتماد بنفس و خود باوری در اینده در من گردید .
زمستانها که برف و باران میشد و هوا هم زود تاریک میشد، شب را در منزل یکی از دوستان مادرم به نام کل کبرا (کربلایی کبرا) به سر میبردم. زن مهربان و خوش اخلاقی بود و از من مثل یک شخص بزرگ پذیرایی میکرد. گرچه کودکی یازده ساله بودم، مثل یک مرد بزرگ با من رفتار و حرف میزد. خدایش بیامرزد.این رفتارش را خیلی دوست داشتم. سال بعد که به کلاس ششم رفتم، دیگر تنها نبودم، داییام که در شمال زندگی میکرد، نزد ما آمد و ما دو نفری ولی پیاده به مدرسه میرفتیم. آمدن او برای من نعمت بزرگی بود که دیگر تنها نبودم و از حیوانات بین راه نمیترسیدم. مدیر مدرسه مهماندوست آقای محمود نوری از اهالی امام آباد دامغان بود. مدیری مستبد و دیکتاتوری به تمام معنا بود. کافی بود کوچکترین اشتباه و خطایی از دانش آموزی ببیند تا در اقیانوس خشم و عصیانش او را غرق کند. این بود که همیشه کلاس ششمیها در کل شهرستانِ دامغان اول یا دوم میشدند از اینکه کارنامه های دوران دبیرستانم را که همیشه زیر نمره قبولی بود و من اغلب با تجدیدی و در شهریور ماه قبول میشدم در اینجا بیاورم شرمنده نیستم . علتش را بزودی خواهم گفت . همگان نمرات عال و درخشانشان را برخ میکشند و انرا درشت نمایی میکنند و من خواستم واقعیت را در اینجا ذکر کرده باشم.
پدر به شاهرود منتقل شد و من دوره اول دبیرستان را در دبیرستان فردوسی که اقای ملک محمدی رییس ان بود گذراندم.
سال 1340 بود که پدرم به ایستگاه یاتری منتقل شد و من دوره دبیرستان را دردبیرستان سهراب در شهر آرادان از توابع گرمسار شروع کردم. هر روز با دوچرخه از ایستگاه یاتری به آرادان و دبیرستان سهراب میرفتم.
از ایستگاه تا دبیرستان با دوچرخه حدود یک ساعت راه بود. مادرم در قابلمهای غذای ظهرم را میپیچید و آن را با نان و کمی سبزی در بقچهای میگذاشت که من در ترک دوچرخهام تا مدرسه چندین بار به عقب بآن نگاه میکردم که مبادا بیفتد.
زمستانها این رفت و آمد روزانه برایم خیلی سخت بود. وقتی به خانه میرسیدم، هوا کاملاً تاریک بود.
همیشه پا و دستانم از شدت سرما بیحس میشدند و من از حیوانات و سگهای وحشی بین راه همیشه در زحمت و ترس بودم.
وقتی به خانه میرسیدم، مادرم دستانم را در دستانش میگرفت و با نفس گرم و مهربانش آنها را گرم میکرد. چه روزگاری بود. صدای ناز و نوازشش هنوز در گوشم طنین انداز است.
خاطرات خوبی نیز از این دوران دارم که به خاطر اطاله کلام صرف نظر میشود. فقط این خاطره را ذکر کنم که در تمام دوران دبیرستان همیشه با تجدیدی قبول میشدم. هرچه سعی میکردم، افاقه نمیکرد.و نمراتم بندرت از ده ویازده بالا تر میرفت.
بعدها که به سربازی رفتم، معلوم شد که چشمم دچار نزدیک بینی هست و عینکی شدم. تازه فهمیدم که به دلیل آنکه تخته کلاس را نمیتوانستم خوب ببینم، و از روی دست بغل دستیام یادداشت برمیداشتم، نمیتوانستم به درستی مطالب را درک کنم. اما بعد در دانشگاه این عقب ماندگی را جبران کردم. و جالب این بود که در آن زمان آدمهای عینکی خیلی کم و زدن عینک یک نوع فخر فروشی محسوب میشد.
عموی من همیشه به من اعتراض میکرد که جلوی من چرا عینک میزنی؟ ایشان توضیحات مرا نمیپذیرفت که این عینک به خاطر نزدیک بینی در چشم من است و فکر میکرد که من میخواهم فخر بفروشم و پُز بدهم.
پدر به ایستگاه بکران منتقل شدو من مجبور شدم برای سال اخر دبیرستان در شاهرود بمانم. یک اتاق در اطراف شهر کرایه کردم و من بتنهایی خود را اداره میکردم.اخر هفته ها با قطار بایستگاه بکران میرفتم و استقبال شایانی توسط مادر و خواهران و برادرانم از من بعمل میامد که دوام چندانی نداشت. برای برگشت مقدار زیادی غذا که تقریبا برای جند روزم کافی بود توسط مادر تهیه و همراهم میشد.
بیاد دارم در یکی از این دیدارها وقتی با پدر روبوسی کردم و او مرا بغل کرد ، قیافه اش در هم شد و با چشمانی متعجب مرا بر انداز کرد ، دستی به موهایم کشید سری تکان داد ، لیکن سخنی نگفت . اما فردای ان روز مادرم با همان لحن مهربان ودوست داشتنی همیشگی اش مرا صدا زدو گفت پسرم ایا تو سیگار میکشی ؟ اول انکار کردم ولی با دلایلی که اورد و بویی که پدر هنگام رو بوسی استشمام کرده بود و باو گفته بود ، دیگر جای هاشا باقی نمانده بود. مرا بروح پدر بزرگ و قران مجید قسم داد که دیگر دست به سیگار نزنم. و من از ان روز تا کنون به ان قسم که خورده ام پای بند مانده ام.
من در کلاس ششم دبیرستان و تنها زندگی میکردم ، رفقایم میگفتند که برای امتحان نهایی باید سیگار بکشیم که مطالب در مغزمان بهتر جایگزین شود و من هم این مطلب را باور کرده بودم و روزی چند سیگار بنام سیگار هما میکشیدم که بسیار نازک و کوچک بود ، غافل از اینکه اخر هفته که بایستگاه بکران بروم پدر از بوی لباس من باین راز پنهان پی میبرد و سپس با مادر در میان میگذارد.
سر سفره غذا، ابتدا مادرم یک دعای مختصری میخواند که معنیاش این بود که به خاطر رزق و روزی داده شده و سلامتی از خداوند تشکر میکرد. سپس پدر شروع میکرد ولی به کسی اجازه نمیداد که سر سفره غذا حرف بزند. میگفت سر سفره غذا فقط بسم الله الرحمن الرحیم ودر اخر الهی شکر.
ما جرأت سخن گفتن هنگام غذا خوردن نداشتیم، لیکن ما میخواستیم که با یکدیگر صحبت کنیم و چون نمیشد ، زیرچشمی به یکدیگر نگاه میکردیم و زیر لب میخندیدیم و گاه خندههای بیدلیلمان آنقدر قوی میشد که بشقابمان را برمیداشتیم و به سمت حیاط خانه فرار میکردیم. و باز مادر بشرط ساکت ماندن در هنگام غذا ضامن ما میشد و ما بسفره بر میگشتیم
هر سال گوسفند لاغری را به خانه میآوردند و من مسئول غذا دادن و پذیرایی از آن میشدم. با هم بازی میکردیم من به او غذا و علف میدادم و نوازشش میکردم. و در این چند ماه سخت باو علاقمند میشدم ، خوب که چاق میشد، یک نفر با کارد میآمد و سرش را میبرید و من هر چه گریه و زاری میکردم که این کار نشود، کسی گوشش بدهکار نبود.
شب مادرم سعی میکرد مرا قانع کند که شامی را که از گوشت آن بره درست شده را بخورم که لقمهها با اشکهای من همزمان میشد. شاید به همین خاطر بعدها من گیاهخوار شدم.
در سال 1344 و پس از دیپلم ، به سربازی رفتم. موقع رفتن در کنار اتوبوسم، مادرم گریه میکرد. من فرزند اول خانواده بودم. مادرم طاقت دوری مرا نداشت.
اولین بار بود که خانواده را ترک میکردم و میبایست روی پای خود بایستم. اشک مادر و ترک خانواده، غمی ناگفتنی و احساسی عجیب در من به وجود میاورد. نمیدانستم چه خواهد شد و نمیدانستم آیا میتوانم با ترک پدر که حامی بزرگی بود، روی پای خود بایستم یا نه .
جوانکی که تازه دیپلم گرفته و تا کنون از حمایت پدر و عطوفت مادری مهربان برخوردار بوده، اکنون در جامعه بزرگ بشری در اتوبوسی نشسته و به سمت سرنوشت نامعلومی روان است. احساس عجیب و ناگواری بود، مثل کسی که اصلاً شنا نمیداند ولی میخواهند او را به داخل استخر عمیقی هول بدهند، میترسیدم. احساس ناشناختهای مغزم را مورمور میکرد و نمی خواستم که بروم .
گروهبان دوم ناصر منصوری در سپاه بهداشت دوره اول
دوران سربازی را در سپاه بهداشت سپری کردم. تشکیلات سپاه بهداشت مرکب از یک پزشک و دو کمک پزشک و یک راننده بود که کمک پزشکها یک دوره شش ماهه فشرده میدیدند و به همراه پزشک به دهات و شهرستانها مأموریت مییافتند.
من چون رتبه دوم و به درجه گروهبان دومی نایل شدم، توانستم محل مأموریت خودم را امیریه دامغان انتخاب کنم که به همراه دکتر کامران نجفی و آقای مشتاقی در درمانگاه امیریه به معالجه بیماران بپردازیم.
شبها و پس از پایان کار معمول درس میخواندیم و خود را برای کنکور دانشگاه آماده میکردیم.من و اقای مشتاقی هر دو در کنکور قبول شدیم. اکنون آقای مشتاقی رئیس یکی از بیمارستانهای بزرگ در کالیفرنیای آمریکا است. من در رشته حسابرسی قبول شدم.
سربازی مرا ساخت که توانستم روی پای خودم بایستم. در انجا بود که فهمیدم زندگی با کسی شوخی ندارد و جدی بودن و انضباط یکی از اهرم های موفقیت است.
در سپاه بهداشت امیریه دامغان بترتیب از راست من -مشتاقی-دکتر نجفی -راننده گروه احمدی و مشتی ممدلی اشپز گروه
به تهران آمدم. مختصر پس اندازی داشتم که از حقوق سربازی جمع شده بود. مدت کوتاهی تا سر و سامان دادن به امور اولیه دانشگاه در منزل پسرداییام آقای مهدی مظلومیان که بعد ها شوهر خواهرم شد مهمان شدم. سپس یک اتاق در نزدیکیهای دانشگاه اجاره کردم و چون اجارهاش برایم سنگین بود، توانستم با یکی از دانشجویان شهرستانی دیگر مشترکاً از آن استفاده کنیم که اجارهاش را نصف کنیم.
این امر خود باعث پیشرفت درسی ما نیز شد که مطالب و مسائل درسی را با هم مرور میکردیم.
پدر بزرگوارم آن زمان پانصد تومان برایم فرستاد که شهریه دانشگاهم را بپردازم. من با یک نامه تشکر و بسیار خاضعانه آن را پس فرستادم و به پدر نوشتم که دستت را میبوسم که تا کنون زحمت مرا کشیدی. من اکنون میتوانم روی پاهای خودم بایستم و زندگی را بگذرانم.
در حقیقت من پانصد تومان را از آقای حسین مظلومیان پسرداییام قرض کردم ولیکن به پدر این نوید را دادم که پسرش دیگر مردی شده وحمایت کسی را نمیپذیرد و در واقع به پدر کمی پز دادم .
مخارج زیاد بود و من درآمدی نداشتم. به دنبال کار میگشتم. ستون کار روزنامهها یکی از مواردی بود که هر روز میخواندم.
مدرسه علم و دین آگهی داده بود که معلم میخواست. در مصاحبه خدا رحمت کند آقای مقدم صاحب مدرسه به من گفت: پسرم شما خیلی جوانید، ما معلمانمان باید حداقل پنج سال تجربه داشته باشند، لیکن شما اصلاً تجربه معلمی ندارید، مضافاً که دانشجو هم هستید، بایشان گفتم که من باین کار خیلی احتاج دارم و قول میدهم معلم خوب و شایسته ای برای شما باشم. راضی شد و گفت چون میگویید احتیاج به این کار دارید، از شما امتحان میکنم.
سپس گفت آن قرآن را بردارید، باز کنید و بخوانید. گفتم لازم نیست باز کنم، شما بگویید کجا را بخوانم! با تعجب گفت: یعنی از حفظ میتوانی بخوانی؟ خوب سوره فاطر آیه 28 را بخوان.
ان الذین یتلون کتاب الله و اقامو الصلوت و انفقو مما رزقناهم سرا و علانیته یرجون تجارت هلن تبور - لیو فیهم اجورهم و یریدهم من فضله انه غفورو شکور.
انان که کتاب خدا را تلاوت کرده .و نماز بپا میدارند. و از انچه روزیشان فرموده پنهان و اشکار بفقیران انفاق میکنند . با خدا معامله میکنند که هرگز در ان زیان و زوالی نیست. و خدا بانان پاداش کامل عطا کند و از فضل و کرم بر ثوابشان بیافزاید.
من آن را با صوت و از حفظ خواندم.وبرایش ترجمه هم کردم. خیلی تعجب کرد، پرسید: از کجا یاد گرفتهای؟ گفتم: مادربزرگ و مادرم هر دو معلم قرآن بودند.
از همان روزایشان مرا استخدام کرد وهمچنین ساعات کاری مرا چنان تنظیم کرد که با دانشگاهم متوازن باشد.
و عجیب انکه این خاطره هنوز در ذهن من زنده هست . و بسیاری از کارهای خیری که در اینده انجام دادم از یاد اوری این روز بسیار مهم در زندگیم و این ایه شریفه نشات گرفته است. هیچ چیزی و هیچ ملاقاتی در زندگی بی جهت اتفاق نمی افتد . منتها ما باید با دقت و توجه و عنایت خاص درسی که ان اتفاق میخواهد بما بدهد را درک کنیم . من از این اتفاق و این ایه این رسالت را درک کردم که اگر خداوند پاداشی بمن عنایت میکند بمن این رسالت را نیز داده و ملزم نموده تا بخشی از ان را در راه خیر مصرف کنم.
ناصر منصوری در مدرسه علم و دین و در کلاس درس
در مدرسه علم ودین و مدیر مدرسه و برخی از همکاران ( من نفر اول از سمت راست)
روزها به معلمی میپرداختم و بعد از ظهرها در دانشگاه به شاگردی. شبها خسته، بعضاً بدون شام میخوابیدم.
یاد غذاهای خوشمزه مادر که بوی عشق میداد و اینکه تازه با ساندویچ و همبرگر آشنا شده بودم، و تنهایی و دور از خانواده مهربانم ، مرا سخت دگرگون میکرد و آرزوی برگشت به دوران نوجوانی و خانه پدری را در من دوباره زنده میکرد.
در زیرهمان مجتمعی که در آن یک اتاق داشتم، مغازهای بود که من صبحها قبل از رفتن به کار، یک ساندویچ کره و مربا ابتیاع میکردم و شبها نیز مخلفاتی برای شام میخریدم.
هزینههای زیاد و حقوقی که کفاف هزینهها را نمیداد، باعث شد که به این مغازه بدهکار شدم و تا ماهها توان بازپرداخت بدهی را نداشتم. لذا دیگر خرید نمیکردم و یواشکی از طرف دیگر خیابان عبور میکردم که او مرا نبیند.
یک روز که داشتم گریزی میزدم، مرا صدا زد. با شرمندگی جلو رفتم. او گفت: چرا دیگر برای خرید نمیآیی؟
با دلهره گفتم: و اله بدهکاریام زیاد شده، شرمنده ام ولی قول میدهم اول ماه که حقوقم را گرفتم، بدهیام را تسویه کنم.
به من گفت: تو دانشجویی، کار هم میکنی، میدانم بهت سخت می گذره، این مغازه مال خودته، دیگه نبینم از آن طرف خیابان بریها. هر چه میخواهی نسیه ببر، من میدانم تو آدم درستی هستی، پول دستت بیاد، بدهیات را تسویه میکنی. سپس یک ساندویچ کره و مربا درست کرد و به من داد و گفت: این را مهمان منی. شخصیت بزرگ و رفتار و گفتار این مغازه دار محترم مرا چنان تحت تأثیر قرار داد که حتی تا امروز من نیز با بدهکارانم مانند او عمل میکنم. خدا رحمتش کند،
این کارش چنان تأثیر عمیقی در من گذاشت که در واقع بینش و شخصیت مرا نسبت به زندگی و رفتار با دیگران تغییر داد.
از آن به بعد من هرگز به بدهکارانم آن فشار غیرمعمول را نمیآورم وسعی میکنم مسائل و مشکلاتشان را درک کنم و در جهت رفع آن نیز به آنها کمک کنم. به طوری که وقتی توان مالی کافی یافتم، به یاد این مغازه دار محترم هر ساله چند زندانی که به علت بدهی به زندان افتادهاند را آزاد میکنم.
با مدتی کار کردن در مدرسه علم و دین، در نارمک، سمنگان و کمی قناعت، اوضاع مالیام داشت متناسب با هزینهها پیش میرفت. دیگر استرس کمبود مالی و تنظیم دخل و خرج را نداشتم، که به راستی نداشتن درآمد کافی در حد و حدود هزینهها یکی از استرس ها و نگرانیهای غم انگیز و نا امید کننده در زنگی است.اوضاع دانشگاهم نیز بدرستی و باهستگی پیش میرفت. از اوضاع و احوالم در حد یک دانشجو راضی بودم.
کمی که در آمدها و هزینه هایم متوازن شدند ، از آن محل به جای دیگری نقل مکان کردم. این بار آن اتاق کوچک و محقر را تبدیل به یک آپارتمان سه اتاق خوابه کردم. بدین صورت که سه اتاق خواب را هر یک به یکی از همکلاسیهایم اجاره دادم و اتاق پذیرایی و ناهارخوری را برای خودم برداشتم.
از محل درآمد سه اتاق خواب، اجاره کل آپارتمان را میدادم و پنجاه تومان هم اضافه برای خودم میماند. تمیز نگه داشتن آپارتمان هم جزو وظایف مستاجرین من، یعنی سه اتاق خواب ها بود.
یک درآمد دیگر هم در دانشگاه برای خودم ایجاد کردم. ما چون حسابرسی میخواندیم، کسی حق نداشت با خودکار یا مداد بنویسد و باید حتماً با خودنویس کار میکرد. جوهر پلیکان خیلی گران بود و دانشجویان از این موضوع گلهمند بودند. یک روز یک مداد کنته که مخصوص کار با کاربن بود، به دستم رسید که وقتی به دهان میزدی، به صورت رنگ آبی و جوهری مینوشت.
فوری به فکر افتادم که از آن جوهر درست کنم. مغز آن را رنده کردم و جوشاندم، صاف کردم و از آن یک جوهر بسیار خوب و روان درست کردم. آن را با قیمتی ارزانتر از جوهر پلیکان به همکلاسیهایم و بعداً به سایر دانشکدهها میفروختم، به طوری که در دانشگاه به ناصر جوهری معروف شده بودم.
در این زمان از سه جا درآمد برای خودم کسب میکردم. از مدرسه علم و دین به عنوان معلم، از آپارتمانم ماهی پنجاه تومان و از فروش جوهر حدود ماهی صد تومان.
دیگر استرس مالی نداشتم و حتی برخی مواقع که برای دیدار والدینم به شاهرود میرفتم، برای خواهران و برادران و پدر و مادرم هدایای کوچکی در حد وسعم میخریدم.
مادرم خانم سیاستمدار و مهربانی بود. از سال دوم دانشکده مرا آقای دکتر صدا میزد و همین سیاستش گرچه در ابتدا شوخی مینمود، ولی در ذهن من بذری کاشت و مجبورم کرد تا دکتری به تحصیلاتم ادامه بدهم تا ارزوی مادر را بتوانم بر اورده کنم.
همچنین سه برادر دیگرم، دکتر منصور، دکتر محمدمسعود و دکتر علی، همگی تا دکتری به تحصیلاتشان ادامه دادند و این از سیاست و رفتار درست و عاشقانه مادر بود.
مادرم همیشه نکات مثبت و برجسته اشخاص را میدید و در معاشرتهایش آن را ذکر میکرد و طرف مقابلش را خوشحال میکرد.
تمام عروسهایش عاشقش بودند. همیشه طرفدار عروسهایش بود و به ما سفارش میکرد که با آنان خوش رفتاری کنیم و احترام همسرانمان را نگه داریم.
اگر عروسهایش شکایتی از شوهرانشان داشتند، مادر اولین نفری بود که مطلع میشد و ما را به دادگاه عاشقانه و لطیف مادریش میبرد و هدایت میکرد.
مادر مهربانم که نمونه همان مادرانیست که بهشت زیر پایشان است.
پدرم حاج حسن آقا، عارف بی غل و غش و صادقی بود. یادم میآید وقتی که رئیس درآمد راه آهن شمالشرق بود و به مناسبتی من هم در کنارش بودم، یکی از همکارانش آمد و ضمن گفتگو به او پیشنهادی مبنی بر تغییر یکی از اقلام خرید را داد و مبلغ معتنابهی مابهالتفاوتش را پیشنهاد داد که نصف کنند. پدرم با تغیّر و صدایی که از خشم میلرزید، گفت: یعنی به من میگویی که با پول بیتالمال و حرام، لباس برای زنم بخرم؟ (که البته او به جای لباس از کلمه بدتری استفاده کرد.)
و گفت: من به بچههایم لقمه حرام نمیخورانم. و با پول حرام النگو برای زنم نمیخرم. بدون النگو هم زندگی ما به خوبی میگذرد.
آن روز تازه به عمق شخصیت پدر پی بردم و تا آخری که زنده بود هر روز دستش را میبوسیدم و برایم الگو و رهبرو مرادی شد که هنوز پس از مرگش برایم زنده و الگوی زندگیست.
سر ساعت 9 شب میخوابید. نماز شبش ترک نمیشد، ولی پیشانیاش علامتی از پینه بستن نداشت. قیافهای نورانی داشت.
یادم میآید برای خواستگاری خواهر کوچکم آمده بودند که قرار بود ساعت 7 بیایند ولی دیر آمدند. سر ساعت 9 که شد، پدرم عذرخواهی کرد که برود بخوابد.
من با ادب به ایشان گفتم: بابا برای خواستگاری دخترتان، آن هم از مشهد و راه دور آمدهاند، امشب را کمی دیرتر بخوابید.
رو به من کرد و گفت: اگر آقای حکیمی میخواهد داماد من بشود، باید از همین حالا بداند که من سر ساعت 9 میخوابم و سر ساعت سه نیمه شب برای نماز بیدار میشوم.
مراسم خواستگاری را ناصر پسر بزرگم اداره کند و هر چه ناصر تصمیم بگیرد، مورد قبول من است. این را گفت و عذرخواهی کرد و رفت که بخوابد.
او همین قدر منضبط و مقتدر و با برنامه بود. حتی غذا خوردن و پیاده روی و همه کارهای دیگرش روی یک نظم و ترتیب خاصی بود. به همه فامیل کمک میکرد و در رفع مشکلاتشان ساعی بود.
به ملک پدریش در ده بخش آباد بسیار متعصب بود و از پدرش بسیار با احترام سخن میگفت. همه فامیل برایش احترام و عطوفت خاصی قائل بودند و او هم بسیار فامیل دوست و باعطوفت بود.
خانواده را در نهایت قناعت و درستکاری و انضباط و احترام و عطوفت پدری به سامان رساند.
یک خاطره جالب دارم ، وقتی ما را بحمام میبرد و سنگ پا را به کف پایمان میکشید ما حق نداشتیم انگشتان پایمان را بسمت داخل خم کنیم و یا بخندیم . خب ادم وقتی کف پایش را بخارانند خنده اش میگیرد وما برای انکه انگشتان پا را صاف نگهداریم و نخندیم مثل مار بخود میپیچیدیم که ان را هم ایشان ایراد میگرفت و میگفت اینقدر وول نخور پسر بگذار کارم را بکنم. وقتی از حمام در میامدیم کلا مثل چغندر پخته شده و تا چند روز قرمز بودیم .
از کلیله و دمنه بما دیکته میگفت و در همان زمان که مینوشتیم دقت میکرد و غلط ها را هم همزمان تصحیح میکرد.و چند بار خط کشش را هم تکان میداد میگفتم بابا دیکته را اخر سر تصحیح میکنند ، خط کشی که داشت ان را تکان میداد و با حرکات سرش میفهماند که فضولی موقوف. من هم بالاجبار ساکت میشدم .
پدری چون برگ گل خندان اما ولی ولی سخت گیر و منضبط
از دانشگاه و رشته حسابرسی میگفتم. این رشته بسیار سخت و عمیق است، زیرا یک حسابرس باید بسیاری از علوم را بداند، چرا که یک بار مثلاً یک شرکت تولید کفش را حسابرسی میکند و بار دیگر یک شرکت تولید مواد غذایی.
یک حسابرس را در دانشگاه طوری تربیت میکنند که بسیار منضبط و خیلی دقیق و با توجه و درستکار باشد. مخصوصاً ریاضیات بسیار مشکلی دارد که من همیشه با آن مشکل داشتم ولی صادقانه بگویم حتی یک بار در زندگی و حتی در حسابرسیهایم از آن ریاضیات مشکل و غیرقابل فهم استفاده نکردم.
مثلاً وقتی لیمیت ایکس به سمت بینهایت میل میکند را چه زمانی در زندگی و یا حسابرسی مورد استفاده قرار میدهیم؟ هیچ وقت.
بالأخره با پذیرش تمامی پستی و بلندیها و امواج موافق و مخالف در زندگیام توانستم در سال 1350 لیسانس حسابرسی را بگیرم. و بعد ها از دانشگاه بین المللی یوتا دکترای اداره امور بازرگانی بین الملل را دریافت کردم
در آن زمان ما اولین حسابرسان لیسانس و اکادمیک در کشور بودیم. قبلاً حسابداری در ایران به صورت چرتکه ای و سیاق و یک طرفه بود. یکی از مشکلات من این بود که در ایران شرکتها و مؤسسات ایراد میگرفتند که چرا ارقام را در دو جا مینویسیم (بدهکار، بستانکار)
قبولاندن این مطلب به مدیران مربوطه که حسابداری مانند یک ترازوست که باید دو طرف آن با هم مساوی باشند و در حقیقت درک این مطلب که باید مبلغ سرمایه و طلبکاران یک موسسه مساوی با دارایی و بدهکارانش باشد، مشکل بود. ولی به دلیل آنکه ما از اولین حسابرسان و حسابدارانِ آکادمیک آن زمان بودیم، از احترام و پذیرش خاصی برخوردار بودیم.
یادم میآید که آن موقع بانک مرکزی و موسسه حسابرسی کوپرز در دانشکده آگهی داده بودند که به دنبال استخدام حسابدار و حسابرس هستند. من موسسه کوپرز را انتخاب کردم و در اولین مصاحبه به عنوان صندوقدار در آنجا استخدام شدم.
با اندوه و تأسف بسیار از مدرسه علم و دین استعفا دادم، با گریه و یادی پُر از خاطره از دانش آموزان و مدیر مدرسه و کارکنان خداحافظی کردم. چرا که در این مدت چند سال ، سخت به هم علاقه پیدا کرده بودیم و جدایی برای هر دو طرف ناگوار و سخت بود. اما این زندگی است و هیچ واقعهای همیشه یکسان باقی نمیماند و همیشه زندگی نیز مانند رودخانه خروشانی در حرکت و جریان است.
من دیگر یک حسابرس شده بودم. آن هم در موسسه حسابرسی کوپرز که یکی از بزرگترین مؤسسات حسابرسی بینالمللی است. درست است که به عنوان صندوقدار یعنی پایینترین رده شغلی استخدام شده بودم، ولی پرستیژ و نام موسسه کوپرز برای من مهم و چون اولین کارم بعد از لیسانس بود، برایم قابل درک و پذیرش بود.
اینجا جایی بود که به من این امکان را میداد که آنچه در دانشگاه آموخته بودم، را عملاً تجربه کنم و این شانسی بسیار مغتنم و با ارزش بود، در حالی که صندوقدار بودم،بعد از حدود شش ماه به رئیس موسسه پیشنهاداتی برای به نتیجه رسیدن سریعتر و آسانتر حسابرسیها دادم.
یک چارت سازمانی جدید برای موسسه تهیه دیدم و از رئیس وقت گرفتم و برایش توضیح دادم و قانعش کردم که چارت جدید کارآتر و مؤثرتر است. او این را پذیرفت و خود من را مسئول اجرای آن نمود.
دیگر صندوقدار نبودم، بلکه رئیس تغییر چارت سازمانی شده بودم. هنوز رسم نبود که گروه حسابرسی، برای مؤسسات تولیدی مورد حسابرسی به نقطه سربهسر (یعنی نقطهای که حداقل تولید لازم است که نه سود داشته باشیم و نه ضرر) را حساب کنند. که محاسبه این نقطه و دانستن حداقل تولید برای هر مدیر یک موسسه تولیدی از ضروریات مدیریت و کنترل امور مالی آن موسسه میباشد.
من در چارت سازمانی یک واحد فقط برای محاسبه نقطه سربهسر گذاشتم و بعد از مدت کوتاهی، نامههای تشکر از مدیران موسسههایی که ما حسابرسی کرده بودیم، به دست مدیر مؤسسه کوپرز رسید.
این امر باعث شد ضمن تشکر و تقدیر مدیر عامل موسسه کوپرز بعد از حدود 2 سال من را به عنوان حسابرس ارشد و مسئول امور پرسنلی موسسه انتخاب کند و حالا حدود 20 حسابرس زیر نظر من مشغول بودند.
برای حسابرسی برخی مؤسسات تولیدی روش جدیدی را ابداع نمودم که قبلاً اصلاً به آن توجهی نمیشد و آن کنترل برق مصرفی و بررسی قبوض برق بود که با مصرف استاندارد ماشین آلات مقایسه و از این مقوله معلوم شود که آیا مدیران تولید و انبار با تبانی زمانی را برای خود تولید میکنند یا نه . زیرا در برخی از کارخانجات که در یک یا حتی دو شیفت کار میکردند، با تبانی یکی دو تا از مدیران ، ساعاتی را نیز برای خودشان تولید میکردند. درواقع از ماشین آلات و امکانات و برق کارخانه به نفع خودشان استفاده میکردند و این امر در هیچ دفتر و دستکی ثبت نمیشد و هیچ حسابرسی هم نمیتوانست با استانداردهای معمول حسابرسی و ازطریق دفاتر آن را کشف کند.
در یکی از کارخانجاتی که حسابرسی میکردم به درصد ضایعات زیاد آن مشکوک شدم و مدیر تولید علت را بدی کیفیت مواد اولیه عنوان کرد، قانع نشدم. از حسابرسان واحد خودم خواستم که با مراجعه به کاتالوگ ماشین آلات و سایرموارد برق مصرفی حساب کنند که برای هر واحد محصول، چقدر برق مصرف میشود. سپس قبوض برق 3 سال کارخانه را خواستم که مورد تمسخر و اعتراض مدیر عامل قرار گرفت.
منطقشان این بود که قبوض برق که حسابرسی لازم ندارد. از اداره برق میآید و به همانجا نیز پرداخت میشود. کسی نمیتواند در آن دخل و تصرفی نماید.
لیکن ما پس از بررسی برق مصرفی و مقایسه با مقدار تولید دریافتیم که هزاران واحد در طی این سه سال بیشتر از میزان برقی که مصرف شده است، تولید شده که در دفاتر شرکت نیست و این به این معناست که ساعاتی در کارخانه تولید شده که در شیفت کاری معمول نبوده است.
به همین منوال ضمن حسابرسی در دو کارخانه دیگر نیز به این مقوله برخورد و مدیران خاطی را به هیئت مدیره معرفی کردیم.
این امر باعث شد که موسسه کوپرز دارای اعتبار و حیثیت خاصی از نظر حسابرسی شود، زیرا تا آن موقع حسابرسان فقط دفاتر و مدارک شرکتها را مورد حسابرسی قرار میداند و به ماهیت کار و تولید کاری نداشتند.
این حرکت نیز باعث شد که تا سطح مشاور هیئت مدیره و حسابرس ارشد موسسه ترقی کنم . سالهای خوبی بود و من در آنجا به طور کامل از تحصیلات آکادمیک استفاده و آن را عملاً به تجربه تبدیل نمودم.
در آنجا هر سال چندین موسسه مختلف که تولیداتشان هر کدام با دیگری متفاوت بود را تحت حسابرسی قرار میدادم که باعث شد اطلاعات وسیع و عمیقی در خصوص تولید و مدیریت به دست آورم و تجربیاتی کسب کنم که در آینده بسیار به کارم آمد.
سال 52 بود که با همسرم ازدواج کردم، از تهران تا شاهرود در قطار همسفر مادرم بود ، که مادر او را پسندیده بود . ایشان لیسانس و دبیر دبیرستانهای شاهرود بودند .مادر ما را با خانواده ایشان اشنا کرد، بدین ترتیب با خانواده احمدیان که از خاندان بسار مومن و بزرگ شهر بودند اشنا شدم.
بعد ها همسرم نیز در زمینی که از پدرشان حاج عباس احمدیان باو ارث رسیده بود ، خوابگاهی برای دانشجویان ساخت که با همه امکانات گنجایش 150 دانشجو را دارد.
حاصل زندگی با همسرم دو فرزند است ، بنام امیر حسین که اکنون دکترای امور بین الملل گرفته و در وین کشور اتریش مشغول کاراست و دخترم مهدیس که از او دو نوه دارم که بسیار دوستشان دارم
پسرم دکتر امیر حسین که از دانشگاه وین دکترای روابط بین الملل دارد
نوه های دختری ام که خیلی دوستشان دارم. سال 2017
بعد از چهار سال که در موسسه کوپرز در پست های مدیریتی و بعنوان حسابرس ارشد مشغول بودم ، بالاخره موسسه حسابرسی خودم را تاسیس کردم. در موسسه جدید، ما ضمن انجام کار حسابرسی معمول ، کار تازه ای را نیز شروع کردیم ، بدین صورت که به وزارت دارایی مراجعه میکردیم و کارخانجاتی که ضرر میدادند را شناسایی و سپس با هیات مدیره انان وارد مذاکره میشدیم و بانان طرحی را پیشنهاد میدادیم که در مدت دو سال انها را بسود دهی برسانیم واز محل سود حاصل 20% را بعنوان حق العمل برداشت نماییم. کار اسانی نبود ، اینکار مستلزم مطالعات فراوان و علت یابی و انالیز و تجزیه و تحلیل کلیه عملیات تولید و فروش و خرید مواد اولیه و حتی نحوه انبار بود. ما حتی به نحوه چیدمان میز ها و نور و روشنایی اتاق ها و نحوه استخدام کارکنان نیز توجه میکردیم و در صورت لزوم انها را تغییر میدادیم.
تجربیات و اطلاعاتی که در موسسه حسابرسی کوپرز و طی حسابرسی های متعدد و مختلفی کسب کرده بودم همگی در تغییرات عمده ای که در ساختار خرید مواد اولیه -انبار-تولید و فروش موسسات میدادم موثر بود . در همان سال اول بیش از ده کارخانه ای که ضرر داده بودند مورد حسابرسی موسسه ما قرار گرفت و در مدت دو سال تماما بسود دهی رسیدند. از این راه در امد بسیار خوبی نصیب موسسه شد ، که توانستم کارخانه تولید کاغذ های حساس را بنام شرکت اوزال پرینت در شهر صنعتی کاوه در شهرستان ساوه تاسیس نمایم. تولیدات این کارخانه عبارت بودند از کاغذ اوزالید ،و انواع کاغذ های ترمال، ونوار مغز و نوار قلب وکاغذ های کنترل نیروگاههای برق .با توجه باینکه دو کارخانه دیگر نیز همین تولیدات را داشتند ولی کیفیت و قیمت ما قابل رقابت نبود و ما حدود 60% بازار را در اختیار داشتیم.
کتابی به نام Encyclopedia دایره المعارف یا دانشنامه اشخاص مهم (VIP) در کشور اتریش در حال چاپ بود که از کل کشو ر حدود 3000 نفر از اشخاص مهم و تأثیرگذار در رشتههای مختلف مثل بازرگانی، ادبیات، موسیقی و پزشکی انتخاب و در آن کتاب به طور مختصر معرفی میشدند.
شروع کتاب بدین صورت بود که ابتدا معرفی کتاب و سپس نت سرود ملی کشور اتریش و سپس نام کورت والدهایم رئیس جمهور وقت و چند تن از روسای جمهور قبلی و نام آقای ورانیسکی که در آن زمان نخست وزیر بود و نام چند نخست وزیر قبلی و وزرای مهم کشور آورده شده و بعد افراد مهم کشور به ترتیب حروف الفبا آورده شدهاند. نام من در صفحه 701 آن کتاب آمده است .
در سال 1374مبادرت به ایجاد اردوگاهی در ده بخش آباد برای استفاده دانش آموزان استان نمودم. این اردوگاه در باغ بسیار زیبایی به مساحت حدود 5 هکتار احداث شده است که آب قنات فیخار با آبدهی حدود 300 لیتر در ثانیه از وسط آن میگذرد و طراوت و زیبایی خاصی به آن میدهد.
این باغ را که ارثیه پدربزرگم بود، از عموها خریدم و پدرم نیز سهمالارث خود را به من بخشید و من آن را تبدیل به اردوگاه بسیار زیبایی نمودم که در سطح استان بینظیر است.
در سالن اجتماعاتش که گنجایش 300 نفر را دارد هر هفته یک برنامه اجرا میشود و روزانه حدود 200 تا 250 دانش آموز از آن استفاده میکنند. شامل سالن همایش، کتابخانه، ناهار خوری و میدان ورزشی، والیبال و بدمینتون و بسکتبال است.
روزی در هواپیما که به آلمان میرفتم، وقتی خلبان اعلام کرد که از مرز ایران گذشتیم و مهماندار با آن چرخ دستی که اقلامی برای فروش در آن بود و فقط یورو میپذیرفت، عمیقاً به فکر فرو رفتم، که ای وای، ما وقتی از یک مرز جغرافیایی که آن هم ساخته دست بشر است، میگذریم، ثروت این طرف مرز قابل قبول برای آن طرف مرز نیست و باید ثروت این طرف مرز را تبدیل به آن طرف مرز بکنیم، ریال بدهیم و یورو بخریم، ولی ما از مرز بزرگتری به نام مرگ هم میگذریم که این مرز ساخته خداوند است.
به این فکر فرو رفتم که ثروت آن طرف مرز مرگ و آن دنیا چیست؟ و چگونه میتوان ثروت این دنیا را تبدیل به ثروت آن جهان پس از مرگ نمود که در انجا دست خالی نباشیم .
دیدم مال دنیا که اسمش رویش هست، مال دنیاست، پس در آنجا که مال و اموال به درد نمیخورد، چه چیزی در آنجا ثروت است؟ فهمیدم که باقیات صالحات. یک دعای خیر، یک خدا بیامرزی، به یاد آوردن یک خاطره خوب از ما توسط زندگان. اینها ثروت آن جهانند. انرژیهای مثبت و خوب که زندگان برایت میفرستند تو را در آن جهان ثروتمند میکند.
فکر کردم چه کاری میتواند این پتانسیل را داشته باشد، که برایم در آن جهان پس از مرگ انرژیهای مثبت بفرستد، دیدم مدرسه سازی بهترین است، زیرا هم دانش آموزان و هم والدین و هم معلمان میتوانند یک خدا بیامرزی برایم بفرستند، ضمن آنکه به گسترش فرهنگ و پرورش نونهالان کشورم خدمت و کمکی خواهد شد.
دانستم که چقدر مدرسه در کشور کم داریم و آن زمان مدارس دو شیفته بودند. تصمیم گرفتم به مدرسه سازی روی بیاورم.
در همان هواپیما با خدای خود عهد و پیمان بستم که 10 درصد از درآمدم را صرف مدرسه سازی و تشویق دانش آموزان بر تر و کمک به تحصیل دانش آموزان کم بضاعت و کمک به همنوعان و در جهت توسعه دانش و پژوهش نمایم. کارها و مدارسی که ساختهام در متن کتاب آمده است و من از ذکر آنان صرف نظر میکنم.
در خاتمه اگر بخواهم تمام دریافتها و تجربیاتم را که در مدت 77 سال عمرم به آن دست یافتهام را در اختیار خوانندگان عزیز بگذارم، که باعث آرامش خاطر و خوشبختی میشود،
اول - به جا گذاشتن اثری از خود در این حیات زمینی است، دوم - بخشش در حد توان و دستگیری از ناتوانان است.
سوم - راضی بودن از زندگی و قبول پستی و بلندیهای آن و قبول آنکه هر اتفاقی که میافتد خیری در آن است.
زیرا دراین جهان ، خداوند قوانینی قرار دارده است که لا یتغیر هستند، مثل قانون جاذبه ، که اگر یک ادم صالح و نا صالح از بلندی پرت شوند هردو بیک سان صدمه میبینند.
در قوانین فیزیک دو قطب مخالف همدیگر را جذب و دو قطب موافق همدیگر را دفع میکنند. اگر شما با تفاقات نا گوار قطب مخالف ایجاد کنید بشما بیشتر میچسبند. و اگر ان ها را بپذیرید و خیری در ان ببینید با سرعت بیشتری دفع میشوند.
عكس مربوط به سال 1329
قسمت پایین عکس از راست به چپ برادرم منصور و من
برای شناخت ریشه خاندان منصوری باید از سلسله صفوی و از شاه اسماعیل صفوی اغاز کرد.
شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسه پادشاهی صفوی به دو دلیل قابل توجه است .
اوا اینکه طی ده سال توانست به کمک طوایف قزل باش تمام حکومت های ملوک الطوایفی ایران ان زمان را تسخیر و کشوری یکپارچه با پادشاهی متمرکز تاسیس کند.
دوم انکه مذهب شیعه 12 امامی را بعنوان مذهب رسمی کشور ایران اعلام نماید.
طوایف قزل باش در روی کار امدن شاه اسماعیل و شکل گیری دولت صفوی و بقای ان اصلی ترین نقش را داشتند.
قزل باش به معنی سرخ سر به کسانی میگفتند که سلطان حیدر و مخصوصا پسرش شاه اسماعیل را در ترویج مذهب شیعه و تشکیل حکومت صفوی یاری کردند.
علت اینکه به انها قزل باش میگفتند این بود که کلاهی سرخ رنگ دارای 12 خط به نشانه ی 12 امام بر سر داشتند . قزل باشها در کنار پادشاه و روحانیون سه راس قدرت صفویه را تشکیل میدادند
با تضعیف قزل باش ها حکومت صفویه هم بتریج اقتدار نظامی خود را از دست داد و در نهایت کشور مورد تهاجم شورشیان افغانی قرار گرفت و سلسه صفوی منقرض شد.
ایلات قزل باش شامل ایلات اذربایجان .. ترک . کرد. تالش. و تات بود .ایلات ترک قزل باش متشکل از هفت ایل بودند بنامهای استاجلو – بهارلو – تکلو – روم لو – شاملو – افشار و ذوالقدر . طایفه استاجلو یکی از طوایف بزرگ و مهم قزل باش بود و سرداران بزرگ و بنامی داشته است.
مشهورترین انها خان محمد استاجلو که مشاور و سردار بزرگ شاه اسماعیل اول است . که در سال 913 قمری از جانب شاه اسماعیل به حکومت دیار بکر ( در ترکیه فعلی ) منصوب شد و حاکم قدرتمندی بشمار میرفت .
در زمان شاه طهماسب صفوی بیشترین مقامات درباری و کشوری و لشکری در اختیار طایفه استاجلو بود. در سال 996 قمری شاه عباس به کمک مرشد قلی خان استاجلو در قزوین بر تخت سلطنت نشست.
تصویری از شاه عباس
خان محمد استاجلویکی از سرداران بزرگ شاه اسماعیل اول ( بر گرفته از نقاشی موزه فلورانس )
شاه عباس که برای به دست اوردن تاج و تخت سختی های بسیاری را متحمل شده بود به مرور به اطرافیان و عوامل موثری که او را به سلطنت رسانیده بودند بدبین شده و همیشه از جانب آنها احساس خطر میکرد .
تا حدی که یکی از پسران خود را کشت و برخی دیگر را زندانی کرد.
همچنین بطایفه استاجلونیز که در نشاندن وی بتخت سلطنت نقش اساسی داشتند بد گمان شد و انها را از مقامات کلیدی عزل کرد.
پس از ان طایفه استاجلو ناگزیر بدستجات کوجک تری تفسیم شدند و در مناطق مختلف کشور سکنی گزیدند.
و در ایندوره بود که جد بزرگ خاندان منصوری ، یعنی حاج محمد صالح تبریزی استاجلو و همراهانش در منطقه دامغان مستقر شدند.
ایشان املاک زیادی در اختیار داشتند و از باب ارادت ویژه ای که به حضرت امام رضا (ع) و حضرت مهدی (ع) داشتند و از طرفی به منظور پیش گیری از طمع و دست اندازی پادشاهان صفوی بخش عده املاک خود را وقف استان قدس رضوی و امام دوازدهم حضرت مهدی (ع) نمودندهمچنین بخشی از املاک خودرا نیز وقف اولاد ذکور و امام عصر نمودند. که مهمترین انها در حال حاضر اراضی و قنات فیخار و حجاجی و سعد اباد و منصور اباد میباشد که برج چهل خانه یکی از اثار تاریخی ان می باشد.
میرزاقا منصوری پدر بزرگ اقای دکتر از مالکین بنام و معروف دامغان می باشد که در زمان حیات خود به بسیاری از خانواده های مستمند ماهیانه کمک مینمود و چندین خانوار را تحت پوشش خود داشت.
دکتر ناصر هنرستان کارودانش که گنجایش بیش از 100 دانش آموز را دارد بنام پدر بزرگش میرزاقا نامگذاری کرده است.
از پدر بزرگان مادری میتوان از اقا فتح اله خان نام برد که ایشان حاکم استر اباد بودند و در همانجا همسر دومی را اختیار نمودند که از ایشان یک پسر بنام محمد ابراهیم و دختری بنام اقدس خانم بدنیا امده است. بدین ترتیب دکترمنصوری پسر خاله و دختر خاله هایی در شمال کشور نیز دارند. نسب دکتر منصوری بترتیب برگشت میشود به پدر بزرگوارشان حاج حسن اقا منصوری و سپس به میرزاقا و بعد به اقاجان و سپس به اقا محمد ابراهیم و بعد از ان به حاج محمد صالح استاجلو و سپس به دین محمد خان بیک استاجلو یعنی با شش پشت به جدشان دین محمد خان استاجلو میرسند که قبل از ایشان سلطان محمد خان استاجلو سردار بزرگ سلسله صفوی میباشد.
شجره نامه
حاج حسن اقا منصوری پدر بزرگوار دکتر ناصر منصوری
اولین گرد همایی فامیل منصوری در سال 1397 بدعوت دکتر ناصر منصوری در سالن اجتماعات اردوگاه
فامیل منصوری در بازدید از هنرستان کار و دانش میرزاقا سال1397
محمد مسعود منصوری در دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدّماتی را در دبستان در شاهرود گذراند. در 1358 مدرک دکترای رشته علوم ارتباطات و برنامه ریزی را از دانشگاه ایروین کالیفرنیا، دریافت کرد و به عضویّت آن دانشگاه درآمد. او در زمینه های اطلاعات و نظام برنامه ریزی با گرایش کلّی سیاستگذاری و برنامه ریزی استراتژیک و گرایش ویژه انرژی، مدیریّت زیست محیطی و تکنولوژی تخصصّ داشت و مقاله های متعدّدی را در مجلّات مختلف به چاپ رساند. همچنین در چندین همایش بین المللی شرکت کرد؛ از جمله: سمپوزیوم بین المللی انرژی و جامعه، پاریس، 1994 م؛ همایش جهانی انرژی و محیط زیست، سانفرانسیسکو، کالیفرنیا، 1995 م. از طرح های تحقیقاتی اوست:
صنعت انرژی اتمی در ایران؛
سیاست های بازرگانی بین المللی آمریکا؛
مسائل و راه حل های تأمین نیروی انسانی در ایران؛
مسائل و تاریخچه ای از فعّالیّت های کارگری در ایران؛
طرّاحی مدل های مختلف در زمینه برنامه ریزی های سیستم های صنعتی، بازرگانی و اقتصادی؛
سیستم های سیاسی اسلام.
آثار:
خطّ مشی های امپریالیسم آمریکا در دهه 80؛
ابعاد امپریالیسم؛
انتقال علم و تکنولوژی با سیاست وابسته نمودن کشورهای جهان سوم؛
پرچمداران زر و زور،
شناختی بر استراتژی ها و کابینه ریگان؛
مدل های تصمیم گیری،
الگوی توسعه آموزش عالی؛
کمیسیون سه جانبه؛
نظام سازماندهی جمهوری اسلامی ایران؛
کلّیات طرح تشکیل بازار مشترک اسلامی؛
مقدمه ای بر اسلام شناسی ( به زبان انگلیسی)
فعالیت ها: همکاری با سازمان مدیرّیت صنعتی در برگزاری همایش های آموزشی؛
همکاری با سازمان مدیرّیت دولتی؛
همکاری با مؤسسه تحقیقات و آموزش مدیریّت وزارت نیرو و برگزاری همایش های تخصّصی برای مدیران عالی رتبه؛
برگزار کننده نخستین همایش فرهنگ و ارتقای آمار کاربردی؛
برگزار کننده همایش بررسی ابعاد زندگانی حضرت رسول اکرم (ص)؛
تدوین یک مدل استراتژیک منطقه ای در مورد انرژی برای استفاده کمیسیون انرژی جامعه اروپا؛
اجرا و سرپرستی کارگاه های بین المللی متعدّد در زمینه مدیریّت،
تکنولوژی اطلاعات، انرژی و محیط زیست برای مسئولین عالی دولتی و اعضای ارشد اجرایی در فرانسه، انگلستان، سوئیس و آمریکا.
مسئولیت ها:
عضو هیئت علمی دانشگاه های شهید بهشتی و علم و صنعت ایران؛
رئیس دانشکده آمار و انفورماتیک دانشگاه شهید بهشتی؛
معاون پژوهشی دانشکده صنایع دانشگاه علم و صنعت؛
سرپرست کارشناسی ارشد دانشکده صنایع علم و صنعت؛
مشاور وزیر پست و تلگراف؛
عضو شورای برنامه ریزی مخابرات؛
عضو کمیته تحقیق صنایع حوزه معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و آموزش عالی؛
مؤسس دانشگاه رسول اکرم (ص) در دامغان؛ که بعدا بنام دانشگاه دامغان نام گذاری شد.
عضو هیئت مشاورین چندین نهاد بین المللی؛
مشاور علمی ویژه سازمان یونسکو در امور مدیریّت انرژی و محیط زیست، انرژی و جامعه و مشارکت دانشگاه و صنعت؛
رئیس و بانی کنسرسیوم بین المللی مدیریّت و تکنولوژی انرژی، محیط زیست و اکولوژی ایروین کالیفرنیا؛
مشاور برنامه ریزی و تحقیقات نخست وزیری ایران در چندین همایش در سطح وزرا در سازمان ملل متحد
دکترمحمد مسعود منصوری در سال 1380 در گذشت.
دانشگاه دامغان به همت برادرم زنده یاد دکتر مسعود منصوری پایه گذاری شد و با کمک های مالی اینجانب و برادرم دکتر منصور ادامه یافت. در آن زمان در استان سمنان کمتر دانشگاهی وجود داشت. از عموم مردم دامغان برای انجام این طرح دعوت به عمل آمد. الحق که مردم شریف و فرهنگ دوست دامغان با کمک های خود چه از نظر مالی و چه از لحاظ پشتیبانی از هیچ کوششی دریغ نکردند. مردم اگر یقین پیدا کنند که هدف مقدس و بی شائبه است و شخص بانی صالح و با خلوص است از وقت و عمر و مال خود مایه می گذارند. کما این که در ساخت دانشگاه در دامغان چنین شد.
به عنوان نمونه وقتی اعلام کردیم که آجر نیاز داریم و کمک مالی طلب می کردیم، کامیون های آجر بود که در محوطه ساختمان در حال احداث دانشگاه خالی می شد و ما نمی دانستیم که آنها را کدام بزرگوار فرستاده و در مدت کوتاهی کوهی از آجر در محوطه دانشگاه جمع می شد.
معلمان و فرهنگیان یا رانندگان تاکسی یک روز از حقوق ماهانه شان را به حساب دانشگاه واریز می کردند. بازاریان نیز سود یک روز از فروششان را می دادند. دانش آموزان دبیرستان های شهر در سال های آخر در محوطه دانشگاه درخت پسته می کاشتند.
پزشکان دامغانی مقیم تهران هر ماه با اتوبوس به دامغان می آمدند و بیماران را رایگان معالجه می کردند و چنانچه عمل جراحی انجام می دادند وجه آن را به حساب دانشگاه واریز می کردند. روزهای جمعه که در مساجد سخنرانی داشتیم بانوان خانه دار شهر،بخشی از جواهرات خود را تحویل اداره اوقاف و حاکم شرع می دادند تا پس از فروش، وجه آن به حساب دانشگاه واریز شود. قبل از افتتاح دانشگاه اطلاع رسانی کرده بودیم که در روز گشایش دانشگاه هر دامغانی با یک گلدان نهال پسته در مراسم شرکت کند و با هماهنگی های انجام شده در محوطه دانشگاه چاله ها برای کاشت نهال آماده بود. در آن روز بیش از یک هزار نهال پسته در دانشگاه غرس شد که اکنون در محوطه دانشگاه، با کاشت درختان پسته مذکر فضای سبز مناسبی فراهم شده است.
در حال حاضر این دانشگاه ، دوازده دانشکده و 7000 دانشجو در مساحتی بالغ بر 160 هکتار به تربیت دانشجو در مقاطع تحصیلی مختلف فعالیت دارد.
لازم بــه ذکــر اســت، کــه برخــی از افــراد کــه در آن زمــان توانایــی دورنگــری نداشــتند بــا احــداث ایــن دانشــگاه بــه شــدت مخالفــت میکردنــد. منطقشــان ایــن بــود کــه وقتــی هنــوز در مرکــز اســتان دانشــگاهی نیســت، در یــک شــهر کوچکــی مثــل دامغــان کــه فقــط دو دبیرســتان دارد و مجمــوع دانــش آمــوزان ســال آخــر ایــن دو دبیرســتان بــه 60 نفــر هــم نمیرســد، چــرا بایــد دانشــگاهی بــه ایــن عظمــت احــداث شــود؟ درحالــی کــه مــا بــرای یــک دانشــگاه بین المللــی برنامــه ریــزی کــرده بودیــم و در نظــر بــود کــه در ایــن دانشــگاه از کشــورهای مختلــف دانشــجو پذیــرا و مبادلــه شـود. بـا چنـد دانشـگاه بیـن المللـی نیـز مذاکـره کـرده و جــواب مثبــت هــم گرفتــه بودیــم.
اگــر تحریــم هــا بــه ایــن شــدت اعمــال نمیشــد، اکنــون ایــن دانشــگاه دارای حــدوود 10.000 دانشــجو مــی بود کــه 3000 نفــر از آنهــا یقینــا دانشــجویان کشــورهای دیگــر میبودنــد.
در حــال حاضــر در ایــن دانشــگاه حــدود 7000 نفـر تـا مقطـع دکتـری مشـغول بـه تحصیـل هسـتند کـه حـدود 3500 نفـر از آنهـا در خوابـگاه هـای داخـل محوطـه دانشــگاه زندگــی میکننــد. بــرای تعــداد زیــادی از ضمنــا اســاتید نیــز خانــه هــای ســازمانی ســاخته و تحویــل شــده اســت. اکنـون 160 هکتـار زمیـن موجـود بـرای توسـعه و تکمیـل 83 دانشــکده هــا و خوابــگاه هــا کافــی نیســت و دانشــگاه متقاضــی زمیــن بیشــتری بــرای توســعه میباشــد. ایــن دانشــگاه ماننــد نگینــی بــر تــارک شــهر دامغــان میدرخشــد و یکــی از افتخــارات شــهر اســت.
برای دیدن کلیه تصاویر روی عکس گالری مورد نظر کلیک کنید.
به دلیل حجم زیاد فیلم ها، پس از کلیک بر روی مثلث پخش ► چند لحظه تا شروع فیلم منتظر بمانید
دکتر منصوری شش دانگ یک باغ به مساحت 000/30 متر مربع که دارای حقابه از قنات روستای فیخار می باشد و از پدرشان به ارث برده اند را وقف اداره آموزش و پرورش منطقه امیرآباد کرده است. در طرح جامع، فضای اردوگاه 13 هکتار پیش بینی شده است که تا کنون عملیات اجرایی 30 هزار متر مربع فضای داخلی باغ در قالب چند فاز به پایان رسیده است. فضای خارج از باغ به مساحت 70هزار متر مربع نیز اختصاص به این مجموعه دارد. از جمله امکانات اردوگاه فرهنگی و تربیتی چشمه سار فیخار می توان به سالن اجتماعات اشاره کرد که در دو طبقه به مساحت 850 متر مربع بنا شده است. چهار سوئیت جهت اسکان فرهنگیان و مسافران و زائران امام رضا (ع)، شش باب حمام، ده باب آلاچیق، فضای سبز، کتابخانه و نما خانه سالن غذاخوری با ظرفیت 150 نفر از دیگر امکانات این اردوگاه است.
این اردوگاه درسال 1374 افتتاح شده است . و قبلا از طریق جاده خاکی و از داخل ده بخش اباد قابل دسترسی بود که اقای دکتر با خرید زمین از اشخاص و کسب رضایت مالکین جاده اسفالته ای بطول 2.5 کیلومتر ان را مستقیم بجاده تهران مشهد متصل نمودند.
درهفته چندین همایش در سالن چند منظوره که گنجایش 500 نفر رادارد و شامل کتابخانه و همچنین غذا خوری و نماز خانه نیز میباشد انجام میشود.
روزانه حدود 250 تا 300 دانش آموز نیز از فضای دلنشین و جوی اب جاری در ان استفاده میکنند.
برای دیدن کلیه تصاویر روی این عکس کلیک کنید.
به دلیل حجم زیاد فیلم ها، پس از کلیک بر روی مثلث پخش ► چند لحظه تا شروع فیلم منتظر بمانید
این هنرستان به پاس احترام خیّر به پدر بزرگ پدری خود، « میرزا آقا منصوری» نامگذاری شده است. بنای هنرستان در زمینی به مساحت 7 هکتار و زیربنای 1500 متر مربع با هزینه دو میلیارد تومان در روستای بخش آباد دامغان احداث شده است.
این هنرستان با جاده اختصاصی به طول 2 یا 3 کیلومتر به شاهراه اصلی تهران- مشهد متصل می شود. این هنرستان در خرداد 1397 افتتاح و مورد بهره برداری قرار گرفت.
دکتر منصوری تصمیم دارد این مجموعه را گسترش دهد تا در برگیرنده دوره هایی از شیرخوارگاه تا دانشگاه باشد که در آن 200 نفر با پیشنهاد کمیته امداد امام خمینی و سازمان بهزیستی از سراسر کشور انتخاب شوند. وی مصمم است در این مجموعه شیر خوارگاه، دبستان، دبیرستان، خوابگاه، کتابخانه، مسجد، سلف سرویس، دانشگاه فنی حرفه ای و مرکز حرفه آموزی راه اندازی کند و از این طریق ضمن آموزش، زمینه کارآفرینی و اشتغالزایی را برای کودکان بی سرپرست و بد سرپرست فراهم سازد. در این دبیرستان در حال حاضر هنر آموزانcns چوب و cns فلز و برنامه نویسی کامپیوتر را فرا می گیرند.
در برنامه هست که در اینده نزدیک کارگاه تراشکاری و برق و جوشکاری نیز افتتاح شود. که فارغ التحصیلان این هنرستان فقط یک صفحه دیپلم خالی در دست نداشته باشند و بتوانند با کسب حرفه که یاد کرفته اند کسب در امد کرده و زندگی خود را اداره کنند.
دانش آموزان در هنرستان کار و دانش میرزاقا با لباس سرمه ای و پیراهن سفید حاضر میشوند و هرســاله دکتــر بــه دانــش آمــوزان برتــر بــه نســبت نمــرات و ســن جوایــزی اهــدا مینمایــد.
هــر چنــد مدتــی دکتــر بــه هنرســتان ســر میزنــد و یــک روز کامــل را بــا دانش آمــوزان بــه ورزش و درس دادن میپــردازد. بــه آنــان درس زندگــی میدهــد و میگویــد از وســایلی کــه اســتفاده میکنیــم شــخصیت و فلســفه ای کــه القــا میکننــد را درک کنیــم. بعنــوان مثــال از دوچرخــه ایــن را می آموزیــم کــه در حالـت عـادی نمیتوانـد بایسـتد، امـا بـه محـض حرکـت دیگـر نمی افتـد . پـس حرکـت همیشـه باعـث ایسـتادگی و موفقیــت و پیشــرفت میگــردد.
در این کارگاه دانش آموزان هنرستان میرزاقا با ماشین سی ان سی چوب اشنا و کار میکنند . این کارگاه حدود 600 متر مربع مساحت دارد . دانش آموزان بعد از اخذ دیپلم با کار کردن با ماشین سی ان سی مسلط هستند.
در نظـر اسـت کـه ایـن دسـتگاه CNC را بـه یکـی از کارخانـه جاتـی کـه در ایـن زمینـه فعالیـت دارنـد اجـاره داده شــود کــه مــورد اســتفاده قــرار بگیــرد. دانش آمــوزان نیــز دوره ی کارآمــوزی خــود را بگذراننــد و هــم درآمــدی بــرای کارگاه باشــد کــه صــرف هزینــه هــای همــان کارگاه بشــود.
در ایـن کارگاه دانـش آمـوزان هنرسـتان میرزآقـا بـا ماشـین CNC فلـز اشـنا و کار میکننـد. ایـن کارگاه حـدود 600 متـر مربـع مسـاحت دارد. دانـش آمـوزان بعـد از اخـذ دیپلــم بــا کار کــردن بــا ماشــین CNC مســلط هســتند.
ایــن کارگاه نیــز ماننــد CNC چــوب بــه اجــاره ی یــک شــرکتی کــه در ایــن زمینــه فعالیــت دارد در می آیــد کــه هــم درآمــدی بــرای کارگاه باشــد وهمچنیــن دانــش آمــوزان عمــلا دوره ی کارآمــوزی خــود را تجربــه کننــد.
برای دیدن کلیه تصاویر روی این عکس کلیک کنید.
مدرسـه خیرسـاز ناصـر منصـوری بـا هزينـه حـدود ۲۴ میلیــارد ریــال ســاخته و تجهیــز شــده اســت. ایــن آموزشــگاه در زمینــی بــه مســاحت بالــغ بــر ۲۳۳۶ مترمربــع و بنایــی برابــر بــا ۱۵۳۳ احــداث شــده و از ســال ۹۵ ســاخت ایــن آموزشــگاه شــروع شــده اســت.
ایــن دبیرســتان در مقطــع تحصیلــی (نوبــت دوم) و در سـه رشـته تحصیلـی ریاضـی، تجربـی و علـوم انسـانی بـا حضـور ۲۰۰ دانـش آمـوز و مدیریـت نورمحمـدی اداره مـی شــود. دانش آمــوزان بــا آزمــون ورودی و پایــه معــدل بیــن ۱۹ تــا ۲۰ در ایــن آموزشــگاه بــه تحصیــل مــی پردازنــد و ناصـر منصـوری هرسـاله بـه نفـرات اول تـا دهـم هـر کالس مبلـغ یـک میلیـون تومـان جایـزه نقـدی اهـدا مـی کنـد. همچنیـن اردوهـای تفریحـی و زیارتـی نیـز از دیگـر حمایـت هــای ایــن خیــر گرانقــدر اســت.
دانــش آمــوزان ايــن دبيرســتان همگــي نخبــه و از نقــرات اول تــا دهــم دانشــگاه هــا هســتند . ایـن دبیرسـتان داری سـایت کامپیوتری، آزمایشـگاه و نمــاز خانــه اســت، حیــاط کاملا محوطــه ســازی شــده، کلاس هـا کاملا هوشـمند و بـه امکانـات رفاهـی مخصـوص دانــش آمــوزان مجهــز شــده اند. تمــام كالس هــا داراي پرژكتـور و وايـت بـورد هوشـمند ميباشـند شيشـه هـا همـه دو جـداره و صندلـي هـا تـك نفـره و داراي اسـتاندارد بـراي پشــت دانــش آمــوز بــوده و چرمــي هســتند. ازمايشــگاه بسـيار مجهـز و کاملا اسـتاندار و از نـوع مرغـوب وسـايل و تجهيــزات ازمايشــگاهي در ســطح دانشــگاه ميباشــد.
آموزشگاه خیرساز ناصر منصوری با پشتیبانی آموزش و پرورش حفاظت و نگهداری می شود.
مراسم افتتاحیه این دبیرستان با حضور آشناگر استاندارسمنان، دستورانی مدیرکل آموزش و پرورش، هژبری مدیرکل توسعه و تجهیز مدارس، رياست آموزش و پرورش دامغان اقاي كاتبي ، شوکت آبادی رییس مجتمع خیرین مدرسه ساز، نماینده دامغان، فرمانداردامغان اقاي مجد، معاونین فرمانداری،رياست و معاونين نیروی انتظامیسرهنگ علوي ، مدیر آموزش و پرورش و هیأت همراه، مدیر آموزش و پرورش امیرآباد اقاي هروي ، بخشداران مرکزی و امیرآباد،مدیران ادارات شهرستان، و جمعی از خیرین از جمله سرکار خاحنم طاهری، خانم تقی پور، آقایان فرامرز فری دانش، جنانی، یدالله امیرخلیلی، علی نژاد، سید علی اکبر شاهچراغی، گلعلی نژاد اقاي محمود عالمي همراه بود.
در پایان از ناصری منصوری با اهدای هدایای نفیسی توسط اداره کل نوسازی مدارس استان، مجتمع خیرین مدرسه ساز و اداره کل آموزش و پرورش استان قدردانی گردید و از پنج مهندس ناظر أین آموزشگاه با اهدای لوح توسط حسن کاتبی مدیر آموزش و پرورش دامغان تقدیر شد.
ناصر منصوری اعلام کرد:
به زودی با ساخت کارخانه آب معدنی در منطقه فیخار دامغان بخشی از درآمد این کارخانه به بنياد نيكو كاري دكتر ناصر منصورى اهدا ميشود كه از ان محل بصورت بورسیه هزینه تحصیلی دانش آموزان کم بضاعت که در دانشگاه ای دولتی قبول می شوند تا مفطع دكترى تامين و اختصاص داده می شود.
با صحبت كوتاهي كه خبر نگار ما با دكتر منصورى داشت ايشان فرمودند كه من با خداي خود پيمان بسته ام كه در صدي از در امد خود را تا زنده ام صرف مدرسه سازي كنم و من عاشق مدرسه سازي هستم و وقتي در كلاس هاي مدارسي كه ساخته ام اورد مبشوم زمان را فراموس ميكنم و يقين ميدانم كه مدرسه سازي ثروت اخرت است چرا كه اگر حتي يك دانش آموز بگويد خدا بيامرزد باني اين مدرسه را من در ان دنيا نيز ثروتمند خواهم بود كه ثروت ان جهان فقط يك خدا بيامرزي است.
افتتاح آموزشگاه توسط استاندار محترم سمنان اقای اشناگر و مدیر کل آموزش و پرورش اقای دستورانی و مدیر کل نوسازی مدارس اقای هژبری و نماینده محترم دامغان اقای حسن بیگی و رییس آموزش و پرورش دامغان اقای کاتبی و چمع از معتمدین و بزرگان شهر دامغان.
در ایــن مراســم دکتــر منصــوری بــه دانش آمــوزان برتـر کـه در دانشـگاه قبـول میشـوند قـول داد در صورتـی کـه جـزء نفـرات اول تـا دهـم کنکـور باشـند، کلیـه هزینـه هــای تحصیلــی آنــان تــا مقطــع فارغ التحصیلــی از محــل صندوق خیریه برای دانشجویان پرداخت خواهد شد.
ضمناً هــر ســاله بــه دانش آمــوزان برتــر همیــن آموزشـگاه نیـز بـه تناسـب جوایـزی بـه نـام جایـزه ی دکتـر ناصــر منصــوری پرداخــت خواهــد شــد.
یـک روز کـه مـا بـه شـاهرود رفتـه بودیـم یکـی از دختـران دانشـجو بـا همسـرم صحبـت کرده بود و از سـختی نداشـتن خانـه و اذیـت شـدن تعـداد زیـادی از دختـران دانشـجو بـا او صحبــت کــرده بــود و ایــن موضــوع انگیــزه ای شــد کــه همســر بزرگــوار و خیــرم ســرکار خانــم احمدیــان پــس از رحلـت والدینـش، در زمینـی کـه بـه وی ارث رسـیده بـود خوابــگاه دانشــجویی بــه نــام پـدر بزرگــوارش حــاج عبــاس احمدیـان و مـادر گرامـی اش، بـرای اسـکان 150 دانشـجو در شـهر شـاهرود احـداث کـرد.
ایــن خوابــگاه دارای تجهیــزات کامــل شــامل ســالن هــای تلویزیــون، کنفرانــس، آشــپزخانه، نمازخانــه، کتابخانــه، سیسـتم گرمایـش و سـرمایش و سـرویس هـای مـدرن مـی باشــد.
دکتــر منصــوری مــی گویــد: مــادرم اوایــل در منـزل مسـکونی خـود، کلاس هـای قـرآن برگـزار مـی کـرد و آرزو داشــت مکتبخانــه ای داشــته باشــد و در آن مــکان بــه تدریــس قــرآن بپــردازد. مــادر بــا جمــع آوری پــول از مــن و بــرادران و خواهرانــم توانســت مکتــب خانــه ای بنـام مکتـب حضـرت رقیـه بنـا کنـد . خداونـد را شـاکریم کـه ایـن توفیـق را نصیبمـان کـرد تـا بتوانیـم آرزوی مـادر بزرگوارمــان را بــرآورده ســازیم.
بنابرایــن مکتــب حضــرت رقیــه (س) را در کنــار مســجد امــام حســن مجتبــی (ع) واقــع در شــهر شــاهرود بنـا شـد و خوشـبختانه در حـال حاضـر بعـد از رحلـت مادرم هنـوز ایـن مکتبخانـه دایـر اسـت و توسـط بانوانـی کـه آن زمــان شــاگرد مــادرم بودنــد اداره مــی شــود و بــه فعالیــت خــود ادامــه مــی دهــد .
این مجموعه شامل 8 باب مغازه در بهترین نقطه شهر دامغان است ، که ملکیت ان متعلق به آموزش و پرورش است و بوسیله اینجانب تبدیل به مغازه گردیده و در امد حاصل از ان بر اساس قراردادی که منعقد شده است بترتیب زیر صرف خواهد شد:
1- 35% ازدر امد ان صرف تامین هزینه تحصیلی دانش آموزان لازم التوجه شهرستان دامغان چهت کمک به ارتقاع سطح علمی و تربیتی این دانش آموزان خواهد شد.
2- 15% از در امد مجموعه صرف توسعه و تجهیز و تعمیر مدارس کم برخوردار در سطح شهرستان دامغان میگردد.
3- 30% از در امد مجموعه جهت تهیه جوایز و هدایای ارزنده برای نفرات اول و برتر دانش آموزان شهرستان دامغان
( با اولویت آموزشگاه دکتر ناصر منصوری در دامغان) اختصاص مییابد.
وهر ساله تحت نام ( جایزه دکتر ناصر منصوری) به همراه تقدیر نامه به انان داده شود.
4- 10%بعدی برابر مقررات مالی آموزش و پرورش و با اولویت های این اداره و متناسب با نیاز هزینه گردد.
5- 10% نیز صرف هزینه نگهداری و تعمیرات مورد نیاز و غیره این مجموعه تجاری خواهدشد.
در مالقاتــی کــه آقــای دکتــر منصــوری بــا آقــای دســتورانی مدیــر کل محتــرم آمــوزش و پــرورش اســتان ســمنان داشــتند، پیشــنهاد ســاخت یــک دبســتان در اســتان سیســتان و بلوچســتان توســط ایشــان ابــراز شــد کـه مـورد اسـتقبال آقـای دکتـر قـرار گرفـت و بـه همیـن منظـور مدرسـه ای در روسـتای رگینـان از توابـع دهسـتان سـرکور بخـش سـرباز شهرسـتان. سـرباز اسـتان سیسـتان و بلوچســتان بــه نــام مــادر گرامــی شــان حاجیــه خانــم صدیقــه بخشــایی بنــا کــرده اســت.
ایــن روســتا از روســتاهای صعب العبــور و دور از دسـترس میباشـد کـه تـا قبـل از احـداث مدرسـه ی جدیـد کلاس هــا در کانکــس هــای فلــزی برگــزار میشــد. ایــن مدرسـه شـامل بیـش از 30 دانش آمـوز در مقطـع تحصیلـی ابتدایــی میباشــد.
کار آفرينی برای 60 خانوار و افزايش آن تا 1000 خانوار
همکاری با کميته امداد دامغان
دکتـر منصـوری بـا هماهنگـی کمیتـه امـداد امـام خمینــی (ره) شهرســتان دامغــان بــا ارائــه تسهیلات و در اختیــار نهــادن دســتگاه هــای گلیــم بافــی و قالیبافــی بـرای60 خانـوار تحـت پوشـش کمیتـه امـداد امـام خمینـی (ره) بــرای آنهــا اشــتغال زایــی کــرده اســت.
هـر یـک از ایـن خانوارهـا از ایـن طریـق ماهانـه 1/5-2 میلیـون تومـان در آمـد دارند.بخشـی از صنایـع دسـتی از قبیــل گلیــم کــه توســط 60 خانــوار تحــت پوشــش تهیـه و تولیـد شـده اسـت را در تصویـر پیـش رو مشـاهده میکنید.
ایشــان در نظــر دارد کــه ایــن تعــداد را تــا 1000 خانـوار افزایـش بدهـد، و کمیتـه امـداد نیـز همـکاری هـای لازم را انجــام داده و بــرای آمــوزش ایــن تعــداد خانــوار طراحــی لازم را در دســت مطالعــه دارد کــه بــه زودی بــه مرحلــه ی اجــرا در می آیــد.
برخی از محصولات تولید شده توسط خانواده های تحت پوشش.
کمک به زندانیان بدهکار
دکتــر معتقداســت ، در زمانــی کــه دانشــجو بــوده و از مغـازه ای نزدیـک منزلـش گاهـی بطـور نسـیه خریـد میکــرده و در مــدت زمانــی قــادر به پرداخــت بدهــی خــود نبـوده و به همیـن دلیـل از طـرف دیگـر خیابـان عبـور و مـرور میکــرده کــه صاحــب مغــازه او را نبینــد.
یــک روز صاحــب مغــازه ایشــان را دیــده و صــدا میکنـد و میپرسـد کـه چـرا از طـرف دیگـر خیابـان میـروی ، و سـپس رفتـاری بـا ایشـان میکنـد کـه نـگاه و رفتـارش را در زندگـی بشـدت تحـت تاثیـر قـرار میدهـد کـه شـرح آ ن در قسـمت زندگـی دکتـر منصـوری از زبـان خـودش امـده اسـت.
از آن بــه بعــد ایشــان رفتــارش بــا بدهــکاران و دیگـران بـه کلـی تغییـر کـرد و بنابرایـن هـر سـاله نزدیـک بـه فروردیـن چنـد نفـر از زندانیـان کـه بـرای بدهـی هـای کوچـک در زنـدان هسـتند را از زنـدان رهایـی میبخشـند.
تصویر تندیس اهدایی از طرف انجمن حمایت زندانیان دامغان به دکتر ناصر منصوری
کمک به هزینه تحصیلی دانشجویان کم بضاعت
دکتــر میگویــد: مــن در زمــان دانشــجویی بــرای تهیــه و پرداخــت شــهریه دانشــگاه همیشــه دچــار زحمــت و مشــقت فــراوان بــودم. گاه از دوســتان بــا قــرض گرفتــن ایـن هزینـه را تامیـن میکـردم و همیشـه غمـی سـنگین و دائمـی در سـینه داشـتم کـه باعـث عـدم کارایـی و احسـاس ســنگینی در ســینه ام بــود.
بـه همیـن خاطـر ایشـان چنـد دانشـجو کـه دارای معـدل هـای بالا هسـتند ولـی بضاعـت کافـی ندارنـد را تـا مقطـع فـارغ التحصیلـی زیـر پوشـش خـود قـرار داده انـد . و دو نفـر از آنـان را بـرای اتمـام تحصیـل تـا مقطـع دکتـری بــه خــارج از کشــور فرســتاده انــد.
ایجاد صندوق خیریه برای دانشجویان بی بضاعت و
جایزه دانشجویان برتر
در مذاکـره ای بـا دکتـر منصـوری داشـتیم ایشـان از اینکـه بودجـه کافـی بـرای تامیـن هزینـه تحصیـل دانـش امــوزان و دانشــجویان را ندارنــد متاســف بودنــد و در نظــر دارنـد کـه بـرای ایـن منظـور صندوقـی تاسـیس کننـد کـه از محـل در امـد ایـن صنـدوق بتـوان بـه دانشـجویان کمـک کـرد. و بـرای شـروع مبـادرت بـه سـاخت 8 بـاب مغـازه بـا کمــک امــوزش و پــرورش دامغــان نمودنــد. کــه در امــد ان طـی قـرار دادی کـه بـا امـوزش و پـرورش بسـته شـده صـرف کمـک بـه دانـش امـوزان لازم التوجـه بشـود.و در نظر دارنـد کـه کلیـه املاک خـود در دامغـان را نیـز وقـف اینـکار نماینـد کـه از محـل در امـد ان ایـن امـر خیـر انجـام شـود. همچنیــن در حــال تاســیس یــک کارخانــه در دامغـان هسـتند کـه بـا مشـارکت سـایر سـرمایه گـذاران و خییریـن بـزودی راه انـدازی خواهـد شـد ، و ایشـان بخشـی از ســهام خودشــان را نیــز وقــف ایــن امــر خواهنــد نمــود. بدیــن ترتیــب هزینــه ی تحصیلــی دانش آمــوزان هنرسـتان کارودانـش میرزآقـا منصـوری و سـایر دانش آموزان تحــت پوشــش تامیــن و تضمیــن میگــردد.
وقف املاک خود برای ساخت مدرسه و تامین هزینه تحصیل دانشجویان کم بضاعت از محل درآمد املاک
دکتـر منصـوری تمـام املاک خـود در دامغـان کـه شــامل 7 ســاعت اب از قنــات فیخــار و حــدود 15 هکتــار زمیــن و 3 هکتــار بــاغ پســته 25 ســاله و دو بــاغ میــوه دو هکتـاری اسـت را وقـف کمـک بـه تحصیـل دانـش آمـوزان کــم بضاعــت مینماینــد.
این املاک تحــت وقفنامــه ای بــه نام (موقوفــه ی خانــدان منصــوری) و بــا ترکیــب 9نفــر هیئــت امنــا و 5نفــر هیئــت مدیــره اداره می شــود.درآمد حاصــل از آن کلا بــه ترتیــب زیــر صــرف خواهــد شــد:
1- مدرسه سازی.
2- تجهیز مدارس.
3- تامین هزینه ی تحصیل دانش آموزان کم بضاعت.
4- تامین جوایز برای دانش آموزان برتر.
5- تامیــن تجهیــزات، البســه و لوازم التحریــر بــرای دانش آمـوزان مـدارس سـاخته شـده توسـط دکتـر منصـوری
این بخش درحال تکمیل می باشد ...
این بخش درحال تکمیل می باشد ...
دانشگاه دامغان به همت برادرم زنده یاد دکتر مسعود منصوری پایه گذاری شد و با کمک های مالی اینجانب و برادرم دکتر منصور ادامه یافت. در آن زمان در استان سمنان کمتر دانشگاهی وجود داشت. از عموم مردم دامغان برای انجام این طرح دعوت به عمل آمد. الحق که مردم شریف و فرهنگ دوست دامغان با کمک های خود چه از نظر مالی و چه از لحاظ پشتیبانی از هیچ کوششی دریغ نکردند. مردم اگر یقین پیدا کنند که هدف مقدس و بی شائبه است و شخص بانی صالح و با خلوص است از وقت و عمر و مال خود مایه می گذارند. کما این که در ساخت دانشگاه در دامغان چنین شد.
به عنوان نمونه وقتی اعلام کردیم که آجر نیاز داریم و کمک مالی طلب می کردیم، کامیون های آجر بود که در محوطه ساختمان در حال احداث دانشگاه خالی می شد و ما نمی دانستیم که آنها را کدام بزرگوار فرستاده و در مدت کوتاهی کوهی از آجر در محوطه دانشگاه جمع می شد.
معلمان و فرهنگیان یا رانندگان تاکسی یک روز از حقوق ماهانه شان را به حساب دانشگاه واریز می کردند. بازاریان نیز سود یک روز از فروششان را می دادند. دانش آموزان دبیرستان های شهر در سال های آخر در محوطه دانشگاه درخت پسته می کاشتند.
پزشکان دامغانی مقیم تهران هر ماه با اتوبوس به دامغان می آمدند و بیماران را رایگان معالجه می کردند و چنانچه عمل جراحی انجام می دادند وجه آن را به حساب دانشگاه واریز می کردند. روزهای جمعه که در مساجد سخنرانی داشتیم بانوان خانه دار شهر،بخشی از جواهرات خود را تحویل اداره اوقاف و حاکم شرع می دادند تا پس از فروش، وجه آن به حساب دانشگاه واریز شود. قبل از افتتاح دانشگاه اطلاع رسانی کرده بودیم که در روز گشایش دانشگاه هر دامغانی با یک گلدان نهال پسته در مراسم شرکت کند و با هماهنگی های انجام شده در محوطه دانشگاه چاله ها برای کاشت نهال آماده بود. در آن روز بیش از یک هزار نهال پسته در دانشگاه غرس شد که اکنون در محوطه دانشگاه، با کاشت درختان پسته مذکر فضای سبز مناسبی فراهم شده است.
در حال حاضر این دانشگاه ، دوازده دانشکده و 7000 دانشجو در مساحتی بالغ بر 160 هکتار به تربیت دانشجو در مقاطع تحصیلی مختلف فعالیت دارد.
لازم بــه ذکــر اســت، کــه برخــی از افــراد کــه در آن زمــان توانایــی دورنگــری نداشــتند بــا احــداث ایــن دانشــگاه بــه شــدت مخالفــت میکردنــد. منطقشــان ایــن بــود کــه وقتــی هنــوز در مرکــز اســتان دانشــگاهی نیســت، در یــک شــهر کوچکــی مثــل دامغــان کــه فقــط دو دبیرســتان دارد و مجمــوع دانــش آمــوزان ســال آخــر ایــن دو دبیرســتان بــه 60 نفــر هــم نمیرســد، چــرا بایــد دانشــگاهی بــه ایــن عظمــت احــداث شــود؟ درحالــی کــه مــا بــرای یــک دانشــگاه بین المللــی برنامــه ریــزی کــرده بودیــم و در نظــر بــود کــه در ایــن دانشــگاه از کشــورهای مختلــف دانشــجو پذیــرا و مبادلــه شـود. بـا چنـد دانشـگاه بیـن المللـی نیـز مذاکـره کـرده و جــواب مثبــت هــم گرفتــه بودیــم.
اگــر تحریــم هــا بــه ایــن شــدت اعمــال نمیشــد، اکنــون ایــن دانشــگاه دارای حــدوود 10.000 دانشــجو مــی بود کــه 3000 نفــر از آنهــا یقینــا دانشــجویان کشــورهای دیگــر میبودنــد.
در حــال حاضــر در ایــن دانشــگاه حــدود 7000 نفـر تـا مقطـع دکتـری مشـغول بـه تحصیـل هسـتند کـه حـدود 3500 نفـر از آنهـا در خوابـگاه هـای داخـل محوطـه دانشــگاه زندگــی میکننــد. بــرای تعــداد زیــادی از ضمنــا اســاتید نیــز خانــه هــای ســازمانی ســاخته و تحویــل شــده اســت. اکنـون 160 هکتـار زمیـن موجـود بـرای توسـعه و تکمیـل 83 دانشــکده هــا و خوابــگاه هــا کافــی نیســت و دانشــگاه متقاضــی زمیــن بیشــتری بــرای توســعه میباشــد. ایــن دانشــگاه ماننــد نگینــی بــر تــارک شــهر دامغــان میدرخشــد و یکــی از افتخــارات شــهر اســت.
برای دیدن کلیه تصاویر روی عکس گالری مورد نظر کلیک کنید.
به دلیل حجم زیاد فیلم ها، پس از کلیک بر روی مثلث پخش ► چند لحظه تا شروع فیلم منتظر بمانید
دکتر منصوری شش دانگ یک باغ به مساحت 000/30 متر مربع که دارای حقابه از قنات روستای فیخار می باشد و از پدرشان به ارث برده اند را وقف اداره آموزش و پرورش منطقه امیرآباد کرده است. در طرح جامع، فضای اردوگاه 13 هکتار پیش بینی شده است که تا کنون عملیات اجرایی 30 هزار متر مربع فضای داخلی باغ در قالب چند فاز به پایان رسیده است. فضای خارج از باغ به مساحت 70هزار متر مربع نیز اختصاص به این مجموعه دارد. از جمله امکانات اردوگاه فرهنگی و تربیتی چشمه سار فیخار می توان به سالن اجتماعات اشاره کرد که در دو طبقه به مساحت 850 متر مربع بنا شده است. چهار سوئیت جهت اسکان فرهنگیان و مسافران و زائران امام رضا (ع)، شش باب حمام، ده باب آلاچیق، فضای سبز، کتابخانه و نما خانه سالن غذاخوری با ظرفیت 150 نفر از دیگر امکانات این اردوگاه است.
این اردوگاه درسال 1374 افتتاح شده است . و قبلا از طریق جاده خاکی و از داخل ده بخش اباد قابل دسترسی بود که اقای دکتر با خرید زمین از اشخاص و کسب رضایت مالکین جاده اسفالته ای بطول 2.5 کیلومتر ان را مستقیم بجاده تهران مشهد متصل نمودند.
درهفته چندین همایش در سالن چند منظوره که گنجایش 500 نفر رادارد و شامل کتابخانه و همچنین غذا خوری و نماز خانه نیز میباشد انجام میشود.
روزانه حدود 250 تا 300 دانش آموز نیز از فضای دلنشین و جوی اب جاری در ان استفاده میکنند.
برای دیدن کلیه تصاویر روی این عکس کلیک کنید.
به دلیل حجم زیاد فیلم ها، پس از کلیک بر روی مثلث پخش ► چند لحظه تا شروع فیلم منتظر بمانید
این هنرستان به پاس احترام خیّر به پدر بزرگ پدری خود، « میرزا آقا منصوری» نامگذاری شده است. بنای هنرستان در زمینی به مساحت 7 هکتار و زیربنای 1500 متر مربع با هزینه دو میلیارد تومان در روستای بخش آباد دامغان احداث شده است.
این هنرستان با جاده اختصاصی به طول 2 یا 3 کیلومتر به شاهراه اصلی تهران- مشهد متصل می شود. این هنرستان در خرداد 1397 افتتاح و مورد بهره برداری قرار گرفت.
دکتر منصوری تصمیم دارد این مجموعه را گسترش دهد تا در برگیرنده دوره هایی از شیرخوارگاه تا دانشگاه باشد که در آن 200 نفر با پیشنهاد کمیته امداد امام خمینی و سازمان بهزیستی از سراسر کشور انتخاب شوند. وی مصمم است در این مجموعه شیر خوارگاه، دبستان، دبیرستان، خوابگاه، کتابخانه، مسجد، سلف سرویس، دانشگاه فنی حرفه ای و مرکز حرفه آموزی راه اندازی کند و از این طریق ضمن آموزش، زمینه کارآفرینی و اشتغالزایی را برای کودکان بی سرپرست و بد سرپرست فراهم سازد. در این دبیرستان در حال حاضر هنر آموزانcns چوب و cns فلز و برنامه نویسی کامپیوتر را فرا می گیرند.
در برنامه هست که در اینده نزدیک کارگاه تراشکاری و برق و جوشکاری نیز افتتاح شود. که فارغ التحصیلان این هنرستان فقط یک صفحه دیپلم خالی در دست نداشته باشند و بتوانند با کسب حرفه که یاد کرفته اند کسب در امد کرده و زندگی خود را اداره کنند.
دانش آموزان در هنرستان کار و دانش میرزاقا با لباس سرمه ای و پیراهن سفید حاضر میشوند و هرســاله دکتــر بــه دانــش آمــوزان برتــر بــه نســبت نمــرات و ســن جوایــزی اهــدا مینمایــد.
هــر چنــد مدتــی دکتــر بــه هنرســتان ســر میزنــد و یــک روز کامــل را بــا دانش آمــوزان بــه ورزش و درس دادن میپــردازد. بــه آنــان درس زندگــی میدهــد و میگویــد از وســایلی کــه اســتفاده میکنیــم شــخصیت و فلســفه ای کــه القــا میکننــد را درک کنیــم. بعنــوان مثــال از دوچرخــه ایــن را می آموزیــم کــه در حالـت عـادی نمیتوانـد بایسـتد، امـا بـه محـض حرکـت دیگـر نمی افتـد . پـس حرکـت همیشـه باعـث ایسـتادگی و موفقیــت و پیشــرفت میگــردد.
در این کارگاه دانش آموزان هنرستان میرزاقا با ماشین سی ان سی چوب اشنا و کار میکنند . این کارگاه حدود 600 متر مربع مساحت دارد . دانش آموزان بعد از اخذ دیپلم با کار کردن با ماشین سی ان سی مسلط هستند.
در نظـر اسـت کـه ایـن دسـتگاه CNC را بـه یکـی از کارخانـه جاتـی کـه در ایـن زمینـه فعالیـت دارنـد اجـاره داده شــود کــه مــورد اســتفاده قــرار بگیــرد. دانش آمــوزان نیــز دوره ی کارآمــوزی خــود را بگذراننــد و هــم درآمــدی بــرای کارگاه باشــد کــه صــرف هزینــه هــای همــان کارگاه بشــود.
در ایـن کارگاه دانـش آمـوزان هنرسـتان میرزآقـا بـا ماشـین CNC فلـز اشـنا و کار میکننـد. ایـن کارگاه حـدود 600 متـر مربـع مسـاحت دارد. دانـش آمـوزان بعـد از اخـذ دیپلــم بــا کار کــردن بــا ماشــین CNC مســلط هســتند.
ایــن کارگاه نیــز ماننــد CNC چــوب بــه اجــاره ی یــک شــرکتی کــه در ایــن زمینــه فعالیــت دارد در می آیــد کــه هــم درآمــدی بــرای کارگاه باشــد وهمچنیــن دانــش آمــوزان عمــلا دوره ی کارآمــوزی خــود را تجربــه کننــد.
برای دیدن کلیه تصاویر روی این عکس کلیک کنید.
مدرسـه خیرسـاز ناصـر منصـوری بـا هزينـه حـدود ۲۴ میلیــارد ریــال ســاخته و تجهیــز شــده اســت. ایــن آموزشــگاه در زمینــی بــه مســاحت بالــغ بــر ۲۳۳۶ مترمربــع و بنایــی برابــر بــا ۱۵۳۳ احــداث شــده و از ســال ۹۵ ســاخت ایــن آموزشــگاه شــروع شــده اســت.
ایــن دبیرســتان در مقطــع تحصیلــی (نوبــت دوم) و در سـه رشـته تحصیلـی ریاضـی، تجربـی و علـوم انسـانی بـا حضـور ۲۰۰ دانـش آمـوز و مدیریـت نورمحمـدی اداره مـی شــود. دانش آمــوزان بــا آزمــون ورودی و پایــه معــدل بیــن ۱۹ تــا ۲۰ در ایــن آموزشــگاه بــه تحصیــل مــی پردازنــد و ناصـر منصـوری هرسـاله بـه نفـرات اول تـا دهـم هـر کالس مبلـغ یـک میلیـون تومـان جایـزه نقـدی اهـدا مـی کنـد. همچنیـن اردوهـای تفریحـی و زیارتـی نیـز از دیگـر حمایـت هــای ایــن خیــر گرانقــدر اســت.
دانــش آمــوزان ايــن دبيرســتان همگــي نخبــه و از نقــرات اول تــا دهــم دانشــگاه هــا هســتند . ایـن دبیرسـتان داری سـایت کامپیوتری، آزمایشـگاه و نمــاز خانــه اســت، حیــاط کاملا محوطــه ســازی شــده، کلاس هـا کاملا هوشـمند و بـه امکانـات رفاهـی مخصـوص دانــش آمــوزان مجهــز شــده اند. تمــام كالس هــا داراي پرژكتـور و وايـت بـورد هوشـمند ميباشـند شيشـه هـا همـه دو جـداره و صندلـي هـا تـك نفـره و داراي اسـتاندارد بـراي پشــت دانــش آمــوز بــوده و چرمــي هســتند. ازمايشــگاه بسـيار مجهـز و کاملا اسـتاندار و از نـوع مرغـوب وسـايل و تجهيــزات ازمايشــگاهي در ســطح دانشــگاه ميباشــد.
آموزشگاه خیرساز ناصر منصوری با پشتیبانی آموزش و پرورش حفاظت و نگهداری می شود.
مراسم افتتاحیه این دبیرستان با حضور آشناگر استاندارسمنان، دستورانی مدیرکل آموزش و پرورش، هژبری مدیرکل توسعه و تجهیز مدارس، رياست آموزش و پرورش دامغان اقاي كاتبي ، شوکت آبادی رییس مجتمع خیرین مدرسه ساز، نماینده دامغان، فرمانداردامغان اقاي مجد، معاونین فرمانداری،رياست و معاونين نیروی انتظامیسرهنگ علوي ، مدیر آموزش و پرورش و هیأت همراه، مدیر آموزش و پرورش امیرآباد اقاي هروي ، بخشداران مرکزی و امیرآباد،مدیران ادارات شهرستان، و جمعی از خیرین از جمله سرکار خاحنم طاهری، خانم تقی پور، آقایان فرامرز فری دانش، جنانی، یدالله امیرخلیلی، علی نژاد، سید علی اکبر شاهچراغی، گلعلی نژاد اقاي محمود عالمي همراه بود.
در پایان از ناصری منصوری با اهدای هدایای نفیسی توسط اداره کل نوسازی مدارس استان، مجتمع خیرین مدرسه ساز و اداره کل آموزش و پرورش استان قدردانی گردید و از پنج مهندس ناظر أین آموزشگاه با اهدای لوح توسط حسن کاتبی مدیر آموزش و پرورش دامغان تقدیر شد.
ناصر منصوری اعلام کرد:
به زودی با ساخت کارخانه آب معدنی در منطقه فیخار دامغان بخشی از درآمد این کارخانه به بنياد نيكو كاري دكتر ناصر منصورى اهدا ميشود كه از ان محل بصورت بورسیه هزینه تحصیلی دانش آموزان کم بضاعت که در دانشگاه ای دولتی قبول می شوند تا مفطع دكترى تامين و اختصاص داده می شود.
با صحبت كوتاهي كه خبر نگار ما با دكتر منصورى داشت ايشان فرمودند كه من با خداي خود پيمان بسته ام كه در صدي از در امد خود را تا زنده ام صرف مدرسه سازي كنم و من عاشق مدرسه سازي هستم و وقتي در كلاس هاي مدارسي كه ساخته ام اورد مبشوم زمان را فراموس ميكنم و يقين ميدانم كه مدرسه سازي ثروت اخرت است چرا كه اگر حتي يك دانش آموز بگويد خدا بيامرزد باني اين مدرسه را من در ان دنيا نيز ثروتمند خواهم بود كه ثروت ان جهان فقط يك خدا بيامرزي است.
افتتاح آموزشگاه توسط استاندار محترم سمنان اقای اشناگر و مدیر کل آموزش و پرورش اقای دستورانی و مدیر کل نوسازی مدارس اقای هژبری و نماینده محترم دامغان اقای حسن بیگی و رییس آموزش و پرورش دامغان اقای کاتبی و چمع از معتمدین و بزرگان شهر دامغان.
در ایــن مراســم دکتــر منصــوری بــه دانش آمــوزان برتـر کـه در دانشـگاه قبـول میشـوند قـول داد در صورتـی کـه جـزء نفـرات اول تـا دهـم کنکـور باشـند، کلیـه هزینـه هــای تحصیلــی آنــان تــا مقطــع فارغ التحصیلــی از محــل صندوق خیریه برای دانشجویان پرداخت خواهد شد.
ضمناً هــر ســاله بــه دانش آمــوزان برتــر همیــن آموزشـگاه نیـز بـه تناسـب جوایـزی بـه نـام جایـزه ی دکتـر ناصــر منصــوری پرداخــت خواهــد شــد.
یـک روز کـه مـا بـه شـاهرود رفتـه بودیـم یکـی از دختـران دانشـجو بـا همسـرم صحبـت کرده بود و از سـختی نداشـتن خانـه و اذیـت شـدن تعـداد زیـادی از دختـران دانشـجو بـا او صحبــت کــرده بــود و ایــن موضــوع انگیــزه ای شــد کــه همســر بزرگــوار و خیــرم ســرکار خانــم احمدیــان پــس از رحلـت والدینـش، در زمینـی کـه بـه وی ارث رسـیده بـود خوابــگاه دانشــجویی بــه نــام پـدر بزرگــوارش حــاج عبــاس احمدیـان و مـادر گرامـی اش، بـرای اسـکان 150 دانشـجو در شـهر شـاهرود احـداث کـرد.
ایــن خوابــگاه دارای تجهیــزات کامــل شــامل ســالن هــای تلویزیــون، کنفرانــس، آشــپزخانه، نمازخانــه، کتابخانــه، سیسـتم گرمایـش و سـرمایش و سـرویس هـای مـدرن مـی باشــد.
دکتــر منصــوری مــی گویــد: مــادرم اوایــل در منـزل مسـکونی خـود، کلاس هـای قـرآن برگـزار مـی کـرد و آرزو داشــت مکتبخانــه ای داشــته باشــد و در آن مــکان بــه تدریــس قــرآن بپــردازد. مــادر بــا جمــع آوری پــول از مــن و بــرادران و خواهرانــم توانســت مکتــب خانــه ای بنـام مکتـب حضـرت رقیـه بنـا کنـد . خداونـد را شـاکریم کـه ایـن توفیـق را نصیبمـان کـرد تـا بتوانیـم آرزوی مـادر بزرگوارمــان را بــرآورده ســازیم.
بنابرایــن مکتــب حضــرت رقیــه (س) را در کنــار مســجد امــام حســن مجتبــی (ع) واقــع در شــهر شــاهرود بنـا شـد و خوشـبختانه در حـال حاضـر بعـد از رحلـت مادرم هنـوز ایـن مکتبخانـه دایـر اسـت و توسـط بانوانـی کـه آن زمــان شــاگرد مــادرم بودنــد اداره مــی شــود و بــه فعالیــت خــود ادامــه مــی دهــد .
این مجموعه شامل 8 باب مغازه در بهترین نقطه شهر دامغان است ، که ملکیت ان متعلق به آموزش و پرورش است و بوسیله اینجانب تبدیل به مغازه گردیده و در امد حاصل از ان بر اساس قراردادی که منعقد شده است بترتیب زیر صرف خواهد شد:
1- 35% ازدر امد ان صرف تامین هزینه تحصیلی دانش آموزان لازم التوجه شهرستان دامغان چهت کمک به ارتقاع سطح علمی و تربیتی این دانش آموزان خواهد شد.
2- 15% از در امد مجموعه صرف توسعه و تجهیز و تعمیر مدارس کم برخوردار در سطح شهرستان دامغان میگردد.
3- 30% از در امد مجموعه جهت تهیه جوایز و هدایای ارزنده برای نفرات اول و برتر دانش آموزان شهرستان دامغان
( با اولویت آموزشگاه دکتر ناصر منصوری در دامغان) اختصاص مییابد.
وهر ساله تحت نام ( جایزه دکتر ناصر منصوری) به همراه تقدیر نامه به انان داده شود.
4- 10%بعدی برابر مقررات مالی آموزش و پرورش و با اولویت های این اداره و متناسب با نیاز هزینه گردد.
5- 10% نیز صرف هزینه نگهداری و تعمیرات مورد نیاز و غیره این مجموعه تجاری خواهدشد.
در مالقاتــی کــه آقــای دکتــر منصــوری بــا آقــای دســتورانی مدیــر کل محتــرم آمــوزش و پــرورش اســتان ســمنان داشــتند، پیشــنهاد ســاخت یــک دبســتان در اســتان سیســتان و بلوچســتان توســط ایشــان ابــراز شــد کـه مـورد اسـتقبال آقـای دکتـر قـرار گرفـت و بـه همیـن منظـور مدرسـه ای در روسـتای رگینـان از توابـع دهسـتان سـرکور بخـش سـرباز شهرسـتان. سـرباز اسـتان سیسـتان و بلوچســتان بــه نــام مــادر گرامــی شــان حاجیــه خانــم صدیقــه بخشــایی بنــا کــرده اســت.
ایــن روســتا از روســتاهای صعب العبــور و دور از دسـترس میباشـد کـه تـا قبـل از احـداث مدرسـه ی جدیـد کلاس هــا در کانکــس هــای فلــزی برگــزار میشــد. ایــن مدرسـه شـامل بیـش از 30 دانش آمـوز در مقطـع تحصیلـی ابتدایــی میباشــد.
کار آفرينی برای 60 خانوار و افزايش آن تا 1000 خانوار
همکاری با کميته امداد دامغان
دکتـر منصـوری بـا هماهنگـی کمیتـه امـداد امـام خمینــی (ره) شهرســتان دامغــان بــا ارائــه تسهیلات و در اختیــار نهــادن دســتگاه هــای گلیــم بافــی و قالیبافــی بـرای60 خانـوار تحـت پوشـش کمیتـه امـداد امـام خمینـی (ره) بــرای آنهــا اشــتغال زایــی کــرده اســت.
هـر یـک از ایـن خانوارهـا از ایـن طریـق ماهانـه 1/5-2 میلیـون تومـان در آمـد دارند.بخشـی از صنایـع دسـتی از قبیــل گلیــم کــه توســط 60 خانــوار تحــت پوشــش تهیـه و تولیـد شـده اسـت را در تصویـر پیـش رو مشـاهده میکنید.
ایشــان در نظــر دارد کــه ایــن تعــداد را تــا 1000 خانـوار افزایـش بدهـد، و کمیتـه امـداد نیـز همـکاری هـای لازم را انجــام داده و بــرای آمــوزش ایــن تعــداد خانــوار طراحــی لازم را در دســت مطالعــه دارد کــه بــه زودی بــه مرحلــه ی اجــرا در می آیــد.
برخی از محصولات تولید شده توسط خانواده های تحت پوشش.
کمک به زندانیان بدهکار
دکتــر معتقداســت ، در زمانــی کــه دانشــجو بــوده و از مغـازه ای نزدیـک منزلـش گاهـی بطـور نسـیه خریـد میکــرده و در مــدت زمانــی قــادر به پرداخــت بدهــی خــود نبـوده و به همیـن دلیـل از طـرف دیگـر خیابـان عبـور و مـرور میکــرده کــه صاحــب مغــازه او را نبینــد.
یــک روز صاحــب مغــازه ایشــان را دیــده و صــدا میکنـد و میپرسـد کـه چـرا از طـرف دیگـر خیابـان میـروی ، و سـپس رفتـاری بـا ایشـان میکنـد کـه نـگاه و رفتـارش را در زندگـی بشـدت تحـت تاثیـر قـرار میدهـد کـه شـرح آ ن در قسـمت زندگـی دکتـر منصـوری از زبـان خـودش امـده اسـت.
از آن بــه بعــد ایشــان رفتــارش بــا بدهــکاران و دیگـران بـه کلـی تغییـر کـرد و بنابرایـن هـر سـاله نزدیـک بـه فروردیـن چنـد نفـر از زندانیـان کـه بـرای بدهـی هـای کوچـک در زنـدان هسـتند را از زنـدان رهایـی میبخشـند.
تصویر تندیس اهدایی از طرف انجمن حمایت زندانیان دامغان به دکتر ناصر منصوری
کمک به هزینه تحصیلی دانشجویان کم بضاعت
دکتــر میگویــد: مــن در زمــان دانشــجویی بــرای تهیــه و پرداخــت شــهریه دانشــگاه همیشــه دچــار زحمــت و مشــقت فــراوان بــودم. گاه از دوســتان بــا قــرض گرفتــن ایـن هزینـه را تامیـن میکـردم و همیشـه غمـی سـنگین و دائمـی در سـینه داشـتم کـه باعـث عـدم کارایـی و احسـاس ســنگینی در ســینه ام بــود.
بـه همیـن خاطـر ایشـان چنـد دانشـجو کـه دارای معـدل هـای بالا هسـتند ولـی بضاعـت کافـی ندارنـد را تـا مقطـع فـارغ التحصیلـی زیـر پوشـش خـود قـرار داده انـد . و دو نفـر از آنـان را بـرای اتمـام تحصیـل تـا مقطـع دکتـری بــه خــارج از کشــور فرســتاده انــد.
ایجاد صندوق خیریه برای دانشجویان بی بضاعت و
جایزه دانشجویان برتر
در مذاکـره ای بـا دکتـر منصـوری داشـتیم ایشـان از اینکـه بودجـه کافـی بـرای تامیـن هزینـه تحصیـل دانـش امــوزان و دانشــجویان را ندارنــد متاســف بودنــد و در نظــر دارنـد کـه بـرای ایـن منظـور صندوقـی تاسـیس کننـد کـه از محـل در امـد ایـن صنـدوق بتـوان بـه دانشـجویان کمـک کـرد. و بـرای شـروع مبـادرت بـه سـاخت 8 بـاب مغـازه بـا کمــک امــوزش و پــرورش دامغــان نمودنــد. کــه در امــد ان طـی قـرار دادی کـه بـا امـوزش و پـرورش بسـته شـده صـرف کمـک بـه دانـش امـوزان لازم التوجـه بشـود.و در نظر دارنـد کـه کلیـه املاک خـود در دامغـان را نیـز وقـف اینـکار نماینـد کـه از محـل در امـد ان ایـن امـر خیـر انجـام شـود. همچنیــن در حــال تاســیس یــک کارخانــه در دامغـان هسـتند کـه بـا مشـارکت سـایر سـرمایه گـذاران و خییریـن بـزودی راه انـدازی خواهـد شـد ، و ایشـان بخشـی از ســهام خودشــان را نیــز وقــف ایــن امــر خواهنــد نمــود. بدیــن ترتیــب هزینــه ی تحصیلــی دانش آمــوزان هنرسـتان کارودانـش میرزآقـا منصـوری و سـایر دانش آموزان تحــت پوشــش تامیــن و تضمیــن میگــردد.
وقف املاک خود برای ساخت مدرسه و تامین هزینه تحصیل دانشجویان کم بضاعت از محل درآمد املاک
دکتـر منصـوری تمـام املاک خـود در دامغـان کـه شــامل 7 ســاعت اب از قنــات فیخــار و حــدود 15 هکتــار زمیــن و 3 هکتــار بــاغ پســته 25 ســاله و دو بــاغ میــوه دو هکتـاری اسـت را وقـف کمـک بـه تحصیـل دانـش آمـوزان کــم بضاعــت مینماینــد.
این املاک تحــت وقفنامــه ای بــه نام (موقوفــه ی خانــدان منصــوری) و بــا ترکیــب 9نفــر هیئــت امنــا و 5نفــر هیئــت مدیــره اداره می شــود.درآمد حاصــل از آن کلا بــه ترتیــب زیــر صــرف خواهــد شــد:
1- مدرسه سازی.
2- تجهیز مدارس.
3- تامین هزینه ی تحصیل دانش آموزان کم بضاعت.
4- تامین جوایز برای دانش آموزان برتر.
5- تامیــن تجهیــزات، البســه و لوازم التحریــر بــرای دانش آمـوزان مـدارس سـاخته شـده توسـط دکتـر منصـوری
برای مشاهده تصاویر هر گالری بر روی تصویر آن کلیک کنید
به دلیل حجم زیاد فیلم ها، پس از کلیک بر روی مثلث پخش ► چند لحظه تا شروع فیلم منتظر بمانید
برای مشاهده تصاویر هر تقدیرنامه بر روی تصویر آن کلیک کنید
برای مشاهده تصاویر هر گالری بر روی تصویر آن کلیک کنید
برای مشاهده فیلم ها بر روی تصویر آن کلیک کنید
آدرس :
Chimani str 1A/3
Wien 1190
Austria
ایمیل:
جهت ثبت نظر خود لطفا موارد زیر را تکمیل نموده در نهایت بر روی دکمه ثبت نظر کلیک نمایید.
ارسال نظر به عنوان مهمان