بسم الله الرحمن الرحيم
قانون در طب / کتاب سوم «۲۸۱» (۳/۰۰۲ [۱]
سپاس یزدان را و سلام بر بندگان یزدان پرست درود بر فرستادگان خداباد. چنان که میدانی ما، در کتاب اول و کتاب دوم، قسمت اعظم علم نظری طب و داروهای ساده را بیان کردیم. اینک رواست که کتاب سوم را شروع کنیم و قسمتهای عملی در بهداشت و بهره رسان به صحت آدمی را در آن شرح دهیم. کتاب سوم را به بیست و دو بخش (فن) تقسیم کرده ایم و هر بخشی دربرگیرنده چندین گفتار مقاله است و هر گفتاری چندین فصل دارد. بیماری هایی را شرح میدهیم که در رویه تن و اندرون، به صورت آشکار و نهان پدید آیند.
فن اول: بیماری های سر و مغز
که در پنج گفتار آید
گفتار اول: شناسایی بیماریهای سرو مغز
که در بیست فصل آید
فصل اول: فواید سر و اجزای آن
که چون بیشتر برای طبیبان اورده شده . حذف گردید ( برای مطالعه به جلدسوم صفحه.... مراجعه شود)
فصل سوم: بیماری های سر که برای مغز حادثه آفرین می باشند .
ناگفته نماند که بیماری های متعددی روی به سر می آورند لیکن ما در این جا که نام سر می بریم منظورمان مغز و پرده های مغز است و هیچ کاری به بیماریهای موی سر نداریم. گوییم، مغز ممکن است که هشت حالت سوء مزاج بر او چیره آید.
سوء مزاج ساده و تکی
یا همراه ماده، و آن ماده یا بخاری است یا دارای هیات مشخص است.
مغز بسا ممکن است به بیماری های ناشی از رطوبت گرفتار آید. زیرا هر مغزی در تکوین اولیه اش رطوبتی زاید از حال اعتدال دارد که باید در زاهدان تصفیه شود. یا بعد از خروج از زاهدان تنقیه یابد و اگر این تصفیه و تنقیه صورت نگیرد زنگ خطری بزرگ است. بیماری های ناشی از رطوبت در جرم مغز در رگهای داخل مغز، در پرده های مغزپدید آیند.
گاهی مغز با بیماری های ترکیبی رو به رو میشود. سیب چنین بیماریها یا اندازه است، مانند این که، سر کوچکتر از حد معمول باشد یا بزرگتر از حالت عادی شود. یا شکلش غیرطبیعی باشد، که کنش های سری که شکلش طبیعی نیست کم و کاستی دارند.
یا این که مجراها و آوندها بند آیند. بند آمدن یا در بطن جلوی یا در بطن عقبی یا در یک آن، در هر دو بطن روی میدهد. بندآمدن گاهی کامل روی میدهد و گاهی ناقص، امکان دارد که راه بندان در شریان یا ورید یا در رستنگاه پی ها روی دهد. در برخی از حالات دیگر نیز مغز با بیماری هایی دست به گریبان است که از این قرار هستند:
۱) اگر زردپی های بندپرده های مغز، برکنده شوند.
۲) اگر میانه دو جزء از اجزای مغز، جدایی افتد، که این دو حالت را می توان حالات گسستگی خواند.
در برخی از حالات مغز به بیماریهای اتصال (پیوستگی) گرفتار آید. مثلا:
۱) چیزی از خارج به خود مغز درآید.
۲) چیزی نامتناسب به شریان یا ورید یا پرده های مغز وارد شود یا در کاسه سرجای گیرد.
گاهی مغز دچار بیماری های ورمی می شود که بدین قرارند:
۱) ورم در گوهر مغز روی دهد.
۲) ورم در آبشامه تنک یا آبشامه ستبر روی دهد.
۳) شبکه یا آبشامه بیرونی آماس کند.
ورمی که سبب بیماریهای مغز می شود، حتماً از ماده ای است که آن ماده زاده یکی از اخلاط است و آن خلط یا گرم است، یا سرد اگر آن ماده از خلط سرد عفونی باشد و سبب ورم شود، آن را ورم گرم نامیم و اگر خلط سرد ساکن و غیر عفونی باشد ورم ناشی از آن را باید ورم سرد به حساب آوریم.
بیماریهای مغز همگی منحصر در این حالت هستند و از آن خارج نیست، بیماریهای مغز گاهی ویژگی دارند و گاهی اتفاق افتد که بیماری شراکتی باشد. بسیار امکاندارد که بیماریهای مشارکتی سرانجام خطری در بر داشته باشند و خاصیت کشندگی را بخود گیرند.
بسیار رخ داده که در بیماریهای خفگی و ذات الجنب مواد خفه کننده و کشنده به مغز رسیده اند و بسبب مرگ بیمار شده اند و بسیار اتفاق افتاده که به علت آزار و دردی که بر عضوی مشارک مغز روی آورده سکته مغزی روی داده و بیمار رااز بین برده است.
فصل چهارم: علامتهایی که باز نمای حالات مغز را نشان میدهد:
مدرک هایی که چگونگی حالت مغز را نشان می دهند عبارتند از:
۱) کنشهای حسی
۲) کنشهای سیاسی منظورم از کنش سیاسی، یادآوری، تفکر، تصور، وهم و پندار است.
۳) کنش های جنبشی: که عبارت نیروی حرکت دهنده به وسیله ماهیچه ها است.
۴) چگونگی زایده هایی که مغز آنها را تخلیه می کند. هیات آنها، رنگ آنها، مزه آنها، (تندی، شوری، تلخ مزگی، بیمزگی)
چگونگی فضولات: زیاد است یا کم، یا اصلاً بند آمده و بیرون نمی آید؟
۵) سازش و ناسازگاری مغز با نوع هوا، نوع خوراک، آیا از هوایی معین یا خوراکی معین سود بیند یا زیان ؟
۶) بزرگی و کوچکی سر، شکل مناسب و طبیعی سر چنان که در باب استخوانها ذکر شده است، بدترکیبی، گران وزنی و سبکی سر.
۷) رنگ سر، رنگ رگهای آن نوع ورم و آماس هایی که در پوست سر پیدا می شوند.
۸) رنگ چشم، رگه های چشم، بهبود و بیماری چشم، حالت چشم در لمس کردن و بویژه از حالات خواب و بیداری.
۹) چندی و چونی موی سر کم است یا زیاد؟ ستبر است یا نازک و باریک؟ پرشکن است یا صاف؟ سیاه است یا زعفرانی، یا سرخ روشن؟ زود سفید می شود یا دیر؟ در حال بهبودی پایدار است یا سر را تخلیه کرده است ؟ ترک برداشته و ریزش کرده و تنگ شده است ؟ و غیره و غیره.
۱۰) قطور است یا باریک ؟ سالم است یا زیاد به دمل یا حنازیر گرفتار آید؟ یا این که نخل و حنازیرش کم است ؟
۱۱) چگونگی حال زبان کوچک و لوزتین و دندان ها.
۱۲) کنش و نیروی اندامان پی آلود که با مغز شراکت دارند مانند زاهدان و معده و مثانه نتیجه گیری از معاینه اندامان شریک با مغز دو راه دارد:آ
یا بیماری در مغز بوده و به آن اندام مشترک سرایت کرده ؟
یا این که بیماری از اندام مشارک است و مغز آن را دریافته است ؟ باید دانست که کدام اندام بیمار است و بیماری اش چیست و چگونه بیماری را به مغز رسانیده است؟
فقراتی که تابحال ذکر شد، دیدنی و حس کردنی هستند و در حین معاینه حالت مغز را آشکار نشانمیدهند. حالتهایی دیگر نیز هست که هنوز آشکار نشده اند و زیر پرده دست اندرکارند که بعداً کنش آنها در مغز پدیدار میشود،
مثلا غم و اندوه و دوری گزینی زیرا از مردم ، از مالیخولیا یا صرع خبر میدهد که در شرف تکوین است، . بر خشم آمدن بدون سیب، صرع یا مالیخولیای گرم یا بیماری "مانیا" به دنبال دارد.
خنده های بدون سبب زنگ خطر تباه شدن عقل و سستی مغز است.
فصل پنجم: نشانی های مغز :
طرز نتیجه گرفتن از نشانی های نامبرده و به تفصیل شرح هریک از آنهایی که ذکر شدند و داستان حالت تندرستی و بیماری مغز از راه این علامتها چنان که در این بیانات آمده است.
فصل ششم: نتیجه گیری از کنش های مغز:
اگر دیدیم که مغز کنشهای خود را به طور صحیح و منظم به کار میبرد و از راه طبیعی خارج نیست. بدیهی است که چنین مغزی را باید سالم و بدون کم و کاستی دانست.
اما اگر کنش ها به طور طبیعی صورت نگیرند و بی نظمی در انجام وظایف ویژه مغز روی دهد، میدانیم که خللی در مغز پیدا شده است و باید به جستجوی آن پرداخت و به چاره اندیشید کنش های مغز که آسیب بیند، از سه حالت خارج نیست:
یا مغز در ادای کار ناتوان است، یا کارها نامرتب و مشوش میشود و از حالت طبیعی تغییر یافته،
یا کنش به کلی از دست رفته است. اگر کنش مغز نیروی خود را تا اندازهای از دست دهد و مغز در ادای کار خود ناتوان باشد،و اگرمغز در ادای کنش به کلی عاجز آید و نتواند کار خود را کم و زیاد انجام دهد، باید دانست که از حالات زیرخارج نیست :
۱) مغز از سردی آسیب دیده
۲) به سبب رطوبت و بند آمدگی روان مغز پرمایه غلیظ شده است. که اکثراً از این دو حالات خارج نیست.
۳) ولی در صورتی که گرما به حدی زیاد باشد و بر مغز فشار آرد که نیروی مغز را از بین ببرد می توان گرما را هم یکی از سببهای ناتوانی یا از کار افتادن مغز شمرد.
اما اگر کنش های مغز از ناتوانی و از کارافتادگی نباشد و کنشها نامنظم باشند یا به طور غیرطبیعی اما با حرکت انسان تناسب داشته باشند باید دانست که انگیزه آسیب یا گرمی است یا خشکی،
فصل هفتم: نتیجه گیری از کنشهای نفسانی و حسی و سیاسی و جنبشی که خواب دیدن نیز از جمله کنشهای سیاسی به شمار می آید:
می گوییم، این گونه کنش ها گاهی آسیب می بینند یا از کار می افتند یا به سستی انجام می گیرند تا درهم و نامنظم و غیره میشوند. اکنون بگذار حواس را شرح دهیم و از حس بینایی شروع کنیم.
۱- حس بینایی:
ممکن است از کار بیفتد و ممکن است ناتوان شود، ممکن است کارش نامنظم شود و از مجرای طبیعیخارج گردد، چنانکه چیزهایی را که میپندارد دیده است که وجود خارجی ندارند.
مثلا نقطه های سیاه،
پشه مانندها،
شعله و دود
و غیره پیش چشم آید و در واقع وجود ندارند.
چنین رویدادها را باید بررسی کرد ببینیم آیا بیماری از خود چشم است یا نه؟ اگر از چشم نبود و چشم از هر حیث سالم به نظر رسید، پس باید ریشه بیماری را در مغز جستجو کرد، و برای روشن شدن این مسئله باید از رنگ خیالات ناطبیعی نتیجه گیری کرد.
شاید در این جا سوالی پیش آید که چگونه نقطه های سفید دیدن دلیل بر آن است که بلغم چیرگی دارد در صورتی که آن سرد است و در حالی که شما میگویید درهم و برهم دیدن نشانه گرمی است؟ در پاسخ چنین پرسشی گوییم: چنین نتیجه گیری ها بستگی به چگونگی تغییر مزاج دارد، نه برحسب روی آوردن مواد بر نیرویی باشد که حرارت غریزی در آن کامل و بی کم و کاستی است.
۲- حس شنوایی:
امکان دارد که حس شنوایی ناتوان گردد و به جز صدای بلند و از نزدیک را نشنود.
گاهی حس شنوایی آشفته گردد، پندارد چیزهایی میشنود ولی آن چیزها وجود خارجی ندارند.
صدای شرشر آب، کوبش پتک صدای دهل، خش خش برگه های درخت، آوای وزش باد، یا غیراین ها را حس می کند و در واقع وجود ندارند.
در این حالتها نتیجه میگیریم که واسط های مغز به خشک مزاجی گرفتار است، یا این که باد و بخار در مغز بند آمده اند. یا باد و بخار و غیره، به سوی مغز بالا رفته اند و از هرگونه حالتی نتیجه ویژه ای باید گرفت.
گاهی حس شنوایی به کلی از کار می افتد. در هر حال از کار افتادن و ناتوان شدن حس شنوایی شاید از سردی زیاد باشد. کسی که می شنود اما مثل این که صدا از راه دور می آید علامت رطوبت زیاد در مغز است.
۳- حس بویایی:
اگر از کار افتد یا ناتوان شود یا نامنظم گردد بوهایی بدو رسد که وجود خارجی ندارند.
بوی خوش یا ناخوش باشند، که این حالت اخیر را تشویش می نامیم. اکثراً دلیل آن است که یکی از خلطها در قسمت جلو مغز گیر کرده ولی به شرطی که در خود بینی آسیبی ویژه به بینی را نبینی.
۴- حس چشایی و بسایی:
حکم این دو نیز مانند سایرین است، ولی این قدر هست که هرگاه چشایی و بسایی از مجرای طبیعی خارج گردند اکثرا علامت آن است که در آن نزدیکی های مغز تباهی ویژه به مغز موجود است و گاهی آن هم کمتر دلیل بر مشارکت مغز با اندام حس است و بویژه در حالاتی که آسیب عمومی باشد مانند بی حس شدن کلیه تن،
بعضی اوقات نوعی از ناتوانی و نیرومندی حواسی را می توان بازنمای حالتی ماندگار و دایمی در مغز داست، که این حالت تیرگی یا صافی و روشنی مغز است.
اما همیشه ناتوانی حسی، دلیل تیرگی در مغز نیست. شاید حسی ناتوانی باشد ولی مغز بدون هیچ تیرگی باشد. مثلا کسی از نزدیک چیز کم پرتو را به خوبی و روشنی می بیند و جزئیات آن را درک میکند اما اگر آن چیز را از او دور کنیم و پرتو را افزایش دهیم آن را نمی بیند. پس این دوربینی و نزدیک بینی ارتباطی به روشنی و تیرگی مغز ندارد و درمی یابیم که شاید ناتوانی در حسی باشد و در عین حال مغز تیره یا صاف باشد.
لیکن همواره نیرومندی حسی علامت صفای مغز است و هرگز این دو لازم و ملزوم از هم جدا نمیشوند.
باید دانست که تیرگی مغز همیشه سببش ماده ای است. صافی دلیل بر وجود خشکی است. شاید تیرگی در مغز جدا شدت یابد و در نتیجه شخصی به بیماری سدر (تحیر چشم) گرفتار آید. در این حالت باید فهمید که یکی از مواد بخاری در رگهای مغز و شبکه پیدا شده است. در معاینه چنین حالات، باید هرآنچه شبیه به حالت درهم شدن مذکور است اکثرا سببش را مزاج گرم و خشک دانست
و آن حالتهایی که از تیره کاهش و ناتوانی است اکثرا سببش سردی است به شرطی که تباهی بسیار در کار نباشد و نیرو از کار نیفتد، زیرا در چنین حالتی باید آن را به گرمی نسبت داد.
سزاوار یادآوری است که گرما با نیروها بسیار از سرما سازگار است. پس گرما تا به این حد نرسد که مزاج رازیان رساند و تباهی بر مزاج روی آورد نیروها کاهش از گرما نمی یابند.
اگر این چنین نیود نشاید گرمی را سبب دانست و نتیجه گیری را در این زمینه معتبر شمرد. باید از حالات دیگری که ذکر شده اند نتیجه گیری کرد که آیا از مزاج گرم است یا از مزاج سرد.
ازکار افتادن حس:
اگر در معاینه دیدیم که ابزار حسی تباه نشده است، ناگسسته است، بند نیامده است، خلاصه انگیزه در خود اندام حساسی پیدا نباشد و اندام حسی نتواند کار خود را انجام دهد گناه این کوتاه آمدن را باید انگیزه مغزی دانست و بیماری را به گردن مغز انداخت.
بعضی از اندامان حسی که بسیار به مغز نزدیکند به ندرت رخ میدهد که بیماری آنها با مغز اشتراکی نباشد. مثلا اندامان شنوایی و بویایی که به نوعی آسیب گرفتار آیند و از تنقیه (پاکسازی) شفا نمی یابند و از تعدیل مزاج بهره ای نمی بینند باید بدانیم که بیماری از مغز آمده است.
و هم از این روست که شنوایی و بعد از آن بویایی و سایر حواس هرگاه در حس کردنیها کوتاه آمدند و علامت نشان میداد که از گرمی یا خشکی است و به کلی نیرو را از دست نداده اند باید دانست که چنین مزاجی در مغز مختل شده است.
کنشهای سیاسی:
نیروی پندار و حدس ، آینه ای هستند که باز نمای سراسر مغزند. ناتوانی آنها دلیل است که خللی در مغز به وجود آمده است و باید منتظر بود که معلوم گردد کدامین از کنش های دیگر گزندی دیده است. منظور از کنش های دیگر مثلا نیروی تخیل و تصور است که چه آسیبی می بینند. اگر نیروی تخیل و تصور بدون کم و کاستی باشد، دلیل آن است که قسمت جلوی مغز سالم و صحیح است و چگونه بدانیم که نیروی خیال و تصور سالم است؟ انسانی که این نیرو در آن توانا و سالم است شکل محسوسات را بخوبی به ذهن میسپارد شکل و نقشها و مزه ها و صداها و زمزمه ها و غیره را به زودی به مغز می سپارد و در مغز نگه میدارد. کسانی را می یابی که در این زمینه بسیار توانایی دارند.
ذکاوت بعضی از مهندسین سرآمد به حدی است که از یک نگاه نقشه ای را با تمام تصاویر و حروف به ذهن میسپارند و در حل آن در نمیمانند و نیازی به نگاه و مطالعه دوامی ندارند. یا کسانی هستند که در یادگیری آهنگ و کسانی در نتیجه گیری از چشیدن و غیره همین صفای ذهنی را دارند.
اگر قوه خیال و تصور آسیبی ببیند:
که از چند حالت خارج نیست، از کار افتادن، ناتوانی، کاهش، از مجرای طبیعی خارج شدنها از کار افتادگی بدین منظور است که هرگاه آنچه را حس می کند از میان برود پرده ای از فراموشی حال میان ذهن و حس شده، می شود.
ناتوانی و کاهش از مجرای طبیعی خارج شدن این است که چیزی را در ذهن تصور می کند که وجود خارجی ندارد که این حالت دلیل بر ناتوالی نیروی حسی و روبرو شدن با دشواری است.
از کار افتادن نیروی حسی اکثراً علامت سردی بیش از حد لازم یا خشکی یا رطوبت در قسمت جلو مغز است اما اصل کار سردی است و خشکی یا رطوبت سبب عرضی هستند و سردی را می آورند.
دگرگونه شدن و درهم برهم شدن کنش های نیروی حس کننده در اکثر حالات دلیل بر زیادی گرمی است. این بیماری گاهی برای کسانی که عقل سالم دارند نیز روی میدهد. مثلا خوب و بد را کاملاً میشناسند. با مردم به طور صحیح گفتگو می کنند. اما گاهی حسی می کنند که با گروهی روبرو هستند در صورتی که کسی با آنها نیست.
یا تصور می کنند که صدای دهل می آید و نمیاید و غیره و غیره. خود جالینوس حکایت از پزشکی بنام "روطلس" میکند که خود او به چنین مرضی گرفتار بوده است.
یکی دیگر از بیماریهای مغزی تباهی در نیروی تفکر و تخیل است. اگر نیروی تفکر و تخیل به کلی از کار افتاد آن را عقل از دست داده گویند. اگر این نیرو ناتوان گردد و به کلی از بین نرود آن را "احمق" خوانند، که سبب این هر دو حالت وجود سرد مزاجی قسمت جلو مغز است یا چنان که گویند رطوبت یا خشکی هم هست.
اگر تشویق و تغییر در نیروی تفکر و تخیل پدید آید چنانکه فکر را به چیزی مشغول دارد که وجود ندارد یا ناپسندیده را پسند پندارد، این حالت را اختلاط عقل گویند. این اختلاط عقل علامت حالات زیر را در بر دارد:
اختلاط عقل :
۱) دلیل بر وجود ورم در مغز است.
۲) یا دلیل ماده ای صفرایی گرم و خشک است که اگر این ماده به مغز راه یابد، "جنون بسیعی" (دیوانگی ددی) رخ میدهد که اختلال عقل با شرارت و بدخویی همراه است.
۳) یا علامت وجود ماده سودایی است که مالیخولیا به دنبال دارد و در این حالت اختلاط عقل با بدبینی و اندیشیدن بی حاصل همراه است.
۴) هرگاه بیمار با این روش ها که ذکر کردیم ترسو هم باشد دلیل بر وجود سرد مزاجی مغز است و اگر متهور و خشمناک باشد. دلیل گرم مزاجی مغز است و فرق میانه این حالات را باید در نظر گرفت که ما بعداً آنها را شرح خواهیم داد.
شاید اختلال عقلی با شراکت اندام دیگری صورت گیرد و میتوان این حالت را از دلایل جزئی به دست آورد که بعداً ذکر میشوند.
در هر حال به طور کلی باید دانست که هرگاه افکار حرکات زیاد از معمول انجام داد و آشفته شد و پراکنده گشت انگیزه اش گرم مزاجی مغز است. اما گاهی می شود که از اثر بیماریهایی که مادهسرد دارند و از گرمی نیز تهی نیستند تشویش فکری پدید آید. چنانکه در بیماری مشهور به بیماری " لیترغس" (مرگ دروغین) مشاهده می شود.
یکی دیگر از بیماریهای مغزی بیماری فراموشکاری است و این بیماری یا از ناتوانی ذهن است یا ذهن به کلی از کار می افتد. جالینوس در این زمینه حکایت می کند که وقتی از اثر جنگ و کشتاری که در سرزمین حبشه روی داد و لاشه ها گندیده بودند مردم از بوی گند لاشه ها به بیماری فراموشی گرفتار آمدند.
بسیاری از این بیماران نام خود با نام پدر خود را فراموش می کردند. ناتوانی ذهنی اکثراً علامت آن است که از سردی یا رطوبت یا خشکی، آسیبی به قسمت عقبی مغز وارد آمده است.
گاهی ذهن مشوش میشود. مثلا انسان چیزهایی را به یاد میاورد که اصولا ندیده و نشنیده است. این حالت دلیل بر گرمی مزاج مغز است و این گرمی یا همراه ماده است یا بدون ماده و اگر ماده باشد اکثراً باید ماده سرد باشد. به شرطی که مزاج بیش از حد به تباهی نیانجامیده و نیرو از کار نیفتاده باشد، در این حالت چنان که ذکر شد ، سبب به جز گرمای زیاد نیست. حالابه موضوع باز میگردیم و به طور اختصار برای درک حالات مغز دستوراتی ذکر مینماییم و می گوییم: موجب از کار افتادن کنشهای حسی یکی از مسببهای زیر است :
۱) سردی بر مزاج مغز چیره است و آن سردی یا در جرم مغز جای گرفته یا قسمت جلو را در بر دارد یا این که در کاوکهای مغز است.
۲) سردی و رطوبت بر مغز غالبند.
۳) خشکی سبب است که ناتوان شدن کنشهای حسی را بدین سببها باید برگردانید.
علل تغییر یافتن و اثر مجرای طبیعی خارج شدن کنشهای حسی:
۱) ورمی که در مغز است.
۲) مزاج صفرایی، با مزاج سودایی بر مغز غالب آمده است.
۳) جرمی بیگانه وارد مغز شده است.
نامناسب نیست که طرز خواب دیدن را از جمله علامات بازنمای احوال مغز به شمار آوریم :
۱) کسی که زیاد در خواب چیزهای زردرنگ و گرم می بیند دلیل آن است که صفرا بر مزاج مغز، غالب است.
۲)وهمچنین در خواب دیدن چیزهایی که با مزاج های گوناگون تناسب دارند که نیاز به برشمردن همه آنها نیست هریک از حالت مغز گزارشی ویژه دارند.
۳) خوابهای پریشان دیدن علامت گرمی و خشکی زیاد در مغزند. اکثراً خوابهای پریشان بیماری های گرم مغزی را به دنبال دارند.
۴) خوابهای هولناک و خوابهایی که بعد از بیدار شدن فراموش می شوند اکثراً دلیل بر وجود سردی و رطوبت در مغز است.
۵) در خواب دیدن اشیاه به طور طبیعی و بدون تشویش باز دلیل وجود سردی و رطوبت مغز است.
فصل هشتم: شناختن راه مغز از راه کنش های حرکتی و همانند آنها درحالات خواب و بیداری
در هر نوع از کنشهای حرکتی ناتوانی یا از کار افتادگی رخ نماید علت آن است که در ابزارهای نازک و بسیار این اندام حرکتی، رطوبت زاید هست. ناتوانی و از کار افتادگی در هر اندامی از اندامان حرکت باشد. علامت آسیب دیدگی مغز است، لیکن کاهش حرکت یا از بین رفتن آن در کلیه بدن روی دهد، همانند سکته یا خال که در نیمی از بدن باشد، مانند فلج و کج دهنی، دلیل قاطع بر آسیب دیدگی مغز است. شاید ناتوانی و از کار افتادن اندام حرکتی ناشی از خشکی در خود اندام یا ناشی از گرمی مغز یا این که خشکی در پی هایی باشد که از مغز روییده اند، لیکن چنین حالتی بعد از بیماریهای زیاد روی می آورد و کم کم و به تدریج طی مدتها پا می گیرد و ظاهر می شود.
اگر ناتوانی در یک اندام از اندامان حرکتی باشد، مثلا یکی سست گردد یا نقصی دیگر داشته باشد، امکان دارد که از بیماری های ویژه به آن اندام باشد و امکان دارد که از اثر ریزش فضله های مغز بر آن اندام باشد.
اگر کنش های اندام حرکتی، یکباره دگرگون شوند دلیل وجود رطوبت است.
اگر به تدریج و اندک اندک تغییر یابند دلیل خشکی است. مقصودم این است که رطوبت و خشکی در ابزارها است دگرگون شدن حرکات اندام حرکتی که ویژه به مغز باشد مانند جنبش های بیمار صرعی در حالت غش کردن که ترنجیدگی همه تن را فرا میگیرد، حتماً از رطوبت است و به یکباره آمدنش دلیل بر این است. دگرگونی کنش های اندام حرکتی شاید از شرکت مغز با اندامی دیگر در بیماری سرچشمه گیرد، چنانکه بیان شده است.
گاهی تغییر کنش های اندام حرکتی علامت آن می شود که بند آمدنی غیر کامل روی داده است.
مثلا لرزش سر را می توان دلیل بر وجود مادهای غلیظ در طرف مقابل درد در مغز یا ناتوانی یا خشکی به شمار آورد، به شرطی که این حالت بعد از بیماری و به تدریج روی داده باشد.
راجع به خلل وارد آمدن در حرکت اندامانی که از مغز بسیار فاصله دارند، بسیار صحبت شده و بارها آن را . جمع حالاتی که ذکر شدند، عبارت از جنبش های غیرطبیعی میباشند.
اکنون بگذارحال مغز را از حرکات انسان بجوییم:
انسانی که چابک حرکات و سرحال است، دلیل آن است که مزاج مغزش در اصل گرم یا خشک است.
انسانی که سست و تنبل است، مغزش سردمزاج با ترمزاج است ،
انسانی که بیمار است و حرکاتش نیابت (قلق) است و کمتر آرامش دارد، علامت گرمی است و مزاج گرم بر مغزش چیره است،
انسانی که حرکاتش مایل به آرامی است و نیروی حرکتی را زیاد از دست نداده است باید دانست که از سردمغزی است،
نتیجه گیری از حالات خواب و بیداری نیز در این زمینه شایستگی دارد.
این را بدان که خواب همیشه پیرو یکی از این حالات است:
۱) سوء مزاج تر و سستی آور
۲) سوء مزاج از سردی که حرکت نیروی حسی را بند آرد
۳) روان نفسانی بسیار حرکت می کند و نیرویش تحلیل می رود
اگر خواب مجرای طبیعی خود را از دست بدهدو پیرو خستگی و جنبش نباشد سببش یا رطوبت یا سردی و یخ بستن است.
اگر انگیزه یخ بستگی در میان نباشد و نشانی از سردی زیاده از حد به دست نیاوریم - چنانکه این نشانها را شرح خواهیم داد - سبب خواب، رطوبت است و بس.
اما نباید هر نوع از رطوبت را سبب خواب دانست. سالخوردگان با این که ترمزاج هستند کمتر میخوابند.
به عقیده جالینوس بی خوابی سالخوردگان از آن است که رطوبت مزاج آنها بورکی است و مغز را آزار میدهد و مانع خواب می شود.
باید دانست که خشکی مزاج مغز همیشه و بدون استثناء مایه بی خوابی است.
فصل نهم : جستن حالت مغز از کنش های طبیعت مانند: فضله ها ، روییدن و ریزش موی و آماس و ورم ها
دلیل جستن از ریختنی ها چندی ریزش، چونی ریزش، بندآمدن و سر باز زدن از ریزش را می توان محک حالت مغز قرار داد.
اگر ریزش زوائد از راه کام باشد یا از راه بینی و گوش باشد هریک علامتی را نشان می دهد. ورم و جوش و شمال های سر خود به خود باز نمای حالات مغزند.
موی سر : موی ازریختنی های مغزسیراب می شود و از آنها است که می روید. موی اگر به سرعت بروید و نمو کند. اگر نمو و رویش مو درنگ کند، یا سایر حالاتی که برای مو ذکر شده است، همه نشانی هایی از مغز با خود دارند.
برگردیم به نتیجه گیری از ریزش ریختنیهای مغز که از مجراهای ذکر شده عبور می کنند. اگر فضولات زیاد باشد علامت آن است که مواد زیاد است. علامت آن است که انگیزه ای در کار است که این فضولات در اندام، فزونی یافته است. علامت آن است که دفع کننده فضولات نیرومند است که قبلاً این ها را دانسته ای، اگر فضولات کمتر از حال عمومی باشند یا اصلا نباشند و در عین حال سنگینی یا سوزش یا گزش یا کشیدگی یا نیش یا گیجی یا صداهایی در سر حسی شود، دلیل آن است که راهبندانی هاست و پرشدنی هاست و نیروی دفع کننده ناتوان است.
اگر فضولات گزنده و سوزنده و نیشگون زننده باشند و سنگینی کمتر حسی شود و رنگ رخساره و چشم زرد گردد، دلیل وجود ماده صفرایی است.
اگر سرگردان و با تپش باشد و رنگ روی و چشم قرمز شود و رگها باد کنند. دلیل آن است که فضول ماده خونی است.
اگر بیمار احساس تنبلی و سستی کند و رنگش به رنگ سرب بگراید و چرت بزند و مایل به خوابیدن باشد، دلیل آن است که ماده فضول بلغمی است.
اگر در چنین حالتی بیمار رنگ را باخت و به فراموشکاری دچار آمد و سرش کمتر گرانی کرد و خواب بسیار بر او مستولی نشد و سایر علامات ذکر شده در او نبود. دلیل آن است که ماده فضول سودایی است.
هرگاه یکی از این علامتها همراه صداهای سر و سرگیجه و انتقال باشد، دلیل بر آن است که ماده فضولی، بادکردگی و بخار تولید کرده است و گرمایی در آن است ، اندر کار است. اگر ریختنی ها از ریزش باز ماند و سر سبک باشد حتماً دلیل وجود خشکی است.
تاکنون ما راجع به چندی فضول و سرباز زدن فضول از ریزش صحبت کرده ایم اینک به چگونگی آن میپردازیم :
اگر ریختنی رنگش به زردی بزند و رقیق باشد و گرم تلخ و گزنده باشد، باید دانست که ماده صفرایی است.
و اگر سرخ رنگ و شیرین مزه است و چشم و روی بیمار قرمز شده و عرق می ریزد و حرارت دارد ماده فضول شورمزه، شیرین مزه و بدون سایر علامتها، فضول بورکی در لمس کردن سرد یا گرم دلیل وجود بلغم است که گرما در آن اثر بخشیده است.
فضول بی مزه و در لمس سرد دلیل بلغم ناپخته است. تا اینجا دلیل هایی را ذکر کردیم که متعلق به مزه و رنگ و هیات و لمس کردن باشد که نشاید بوی زایده ها را نادیده گرفت.
اگر فضول بدبوی باشد دلیل وجود گرمی است. اگر بی بوی باشد دلیل وجود سردی است ولی نه به اندازه بدبویی که دلیل گرمی است.
روی آورده های پوست سرو نتیجه گیری از آنها:
ورم و جوش و ورمهایی که بر پوست سر ظاهر میشوند اکثراً دلیل برماده ای هستند که وجود داشته و پراکنده شده است، اما هیچ یک از آنها نمی تواند دلیل روشنی بر وضعیت و حال مغز باشد مگر این که زیاده از حد معمولی باشند و از آن جا که تو خود انگیزه ورمهای سرد و گرم و سخت و سرطانی و قرحه های مسری و آرام و غیره را خوب یاد گرفته ای از راه آنها به آسانی میتوانی به حال سر پی ببری و همچنین در کتاب اول یاد گرفتی که انگیزه پیدایش مو چیست و پیچشی و صاف بودن و باریکی و ستبری و زیادی و کمی و زود سفید شدن و دیر پیر شدن و علت ترک برداشتن و ریختن و تنگ شدن را در باب مو فرا گرفته ای و می توانی از مو علامتها به دست آوری و ما تو را به کتاب اول بر میگردانیم و از درازی موضوع در این جا گریز می دهیم.
فصل دهم : سازگار و ناسازگار و زود تاثیرپذیر و دیر تاثیر پذیر بازنمای حالت مغزند
منظور از سازگاری این است: شخصی که خود را کاملاً صحیح و سالم و دارای مزاج معتدل میداند حالت او را سازگار مینامیم.
کسی که حسی می کند تندرستی را از دست داده و مزاجش طبیعی نیست در این بحث ناسازگار نامیده می شود.
پس احساس تندرستی کردن دلیل بر بهبود مزاج است و احساس عکس آن کردن عکس آن است.
یادت باشد که ما قبلاً در گفتار کلی راجع به سلامت گفتیم که تندرستی نسبی است و قیاسی استانده ندارد.
هر مزاجی در هر شخصی اعتدال ویژه ای دارد، شاید کسی بر مزاجی تندرست است و کسی دیگر دارای همان مزاج بیمار است ولی باید دقت کرد هرآنچه در مزاج کسی مایه سازگاری است و در شخص دیگری عکسآن، و هرآنچه در آن دیگری وسیله تندرستی و در این شخص علامت بیماری مزاج است، هر دو را با هم مقایسه کرد و سنجید چه افراط در هریک از ویژگی ها حتماً زیانی به دنبال دارد.
مزاج خارج از اعتدال ممکن است برای بعضی از اشخاصی وسیله تندرستی باشد اما نباید این خروج از اعتدال بسیار زیاد از حد لازم باشد، که افراط در عدم اعتدال هیچ وقت و برای هیچ مزاجی مایه تندرستی نیست.
مغزی که سوء مزاج گرم دارد از باد خنک، مالیدنیهای سرد، بویهای سرد چه خوشبوی مانند کافور، صندل، نیلوفر و غیره یا بدبویی مانند سیاه گل (گل ولای سیاه ) وجل وزغی استراحت می کند و سود بیند و قرار و آرامش برایش خوب و سازگار است.
مغزی که سوء مزاج سرد دارد. با اضداد نامبرده بالا دوست است، هوای گرم، بوییدنیهای گرم خوش یابد، چیزهایی تحلیل برنده و گرمی بخش، ورزش و جنبش زیاد، به نفع او است.
مغزی که سوء مزاجش از اثر خشکی است مصلحتش در این است که هیچ ماده ای را استفراغ نکند بیرون ندهد و چیزی از او کم نشود.
مغزی که از تر مزاجی گیاه است مصلحتش در استفراغ زیاد و بیرون راندن مواد است.
علامت به دست آوردن واکنشهای مغز مثلا زود گرم شدن، زود سرد گردیدن، دستورش چنین است:
مغزی که زود گرمی پذیر است نشان از گرم مزاجی دارد چنان که این بحث را همراه شروطش در کتاب کلی آورده ایم.
مغزی که زود به سردی گراید یا این که به سرعت مایل به خشکی گردد علامت کم رطوبتی یا علامت گرم مزاجی است.
اما چگونه فرق بگذاریم که از کم رطوبتی است یا از گرم مزاجی؟
اولی که عبارت از کم رطوبتی است، سایر علامتهای خشکی مغز را همراه دارد، مانند: بیخوابی و غیره که همه علامتها را در باب علامات مزاج مغز ذکر خواهیم کرد.
دومی که حرارت مزاج باشد، تنها در بعضی اوقات که جنیش زیاد و شدید یا گرمای شدید یا همانند گرمای شدید خلاصه انگیزه های خشکی روی دهد - خشکی را می رساند ولی در بعضی اوقات با دلایل خشکی همراه نیست.
مغزی که خشک مزاجی اش از گرمی باشد سایر علامتهای گرم مزاجی را به همراه دارد.
مغزی که به زودی تر گردد چند احتمال دارد:
یا از اثر گرمی گوهر یا از سردی گوهر اوست، یا این که مزاج گوهر اصلی آن تر بوده یا گوهر مزاج اصلی اش خشک است.
۱) اگر از گرمی گوهر باشد، باید علامتهای حرارت همراه داشته باشد و باید دانست که چنین ترمزاجی - که از گرمی باشد. همیشگی نیست، تنها بعد از حرارتی زیاد از اندازه که در مغز پدید آمده رطوبت را به سوی خود کشیده است و رطوبت مغز را پر کرده است پیدا شده است و در این حالت اگر گرمی در چیرگی خویش ماندگار باشد رطوبت را میراند و خشکی روی دهد.
اما اگر رطوبت بر مغز چیرگی یابد مغز از گرمی دست برمی دارد و سرد و ترمزاج میشود و اگر گرمی و رطوبت در یک مستوا باشند و هیچ کدام بر دیگری غالب نیاید، اکثراً عفونت و بیماریهای عفونی و ورم به دنبال دارد. زیرا چنین رطوبتی غریزی نیست که حرارت غریزی به طور طبیعی در آن دست بکار شود. حرارت غریزی تاثیر غیرطبیعی بر این رطوبت بیگانه می گذارد که عفونت به بار آرد.
۲) اگر از سردی گوهر باشد، رطوبت یکباره نیامده است بلکه روزها طول کشیده است تا رطوبت تکوین یافته و اگر به سرعت آمده باشد، باید علامت سرد مزاجی مغز موجود باشد، حتی اگر سبب رطوبت خود مغز هم باشد.
پس سرعت در رطوبت دو احتمال دارد.
احتمال اول این که رطوبت از سردی آمده و سردی، نیرو هاضمه ای را که غذاهای رسیده به مغز را تغییر میدهد تباه گردانیده و رطوبت پیدا شده است. پس هرگاه چنین سردابی یکباره روی آورد. رطوبت به سرعت به دنبالش می آید و یکباره میاید و اگر همراه این حالت راهبندان در مجاوری روی دهد فضول (زوائد) بند آیند و از ریزش باز میمانند و باید دانست که این حالت همیشگی و لازم و ملزومی است و از آن حالتها نیست که به ندرت رخ دهد و یک درمیان آید.
مغزی که سوء مزاجش از خشکی باشد، سببش برچیده شدن رطوبت ناگهانی است که در حال وقوع خشکی روی آورده است و باید علامتهای خشک مزاجی را همراه داشته باشد چنان که قبلاً ذکر کرده ایم و علامتها شبیه به علامتهایی باشد که از حرارت خبر میدهند مگر علامتهایی که در خبر دادن از گرمی و سردی با هم اختلاف دارند.
تا اینجا ما راجع به نتیجه گیری از سرعت واکنش مغز صحبت کردیم. اما باید دانست که لازم نیست سرعت واکنش را برحسب ناتوانی نیروهای طبیعت به اعتبار آورد بویژه - در حال نمناک بودن مغز - زیرا ناتوانی نیروهای طبیعی پیرو یکی از این انگیزه ها می باشد و نیاید فکر کرد که سازگار و ناسازگارها را همگی باید از چگونگی ها به دست آورد ممکن است از هیات و حرکت نیز نتیجه گیری کرد. مثلا بیماری که سردرد کلاهخودی دارد، بر پشت دراز کشیدن را بر سایر حالات دراز کشیدگی ترجیح میدهد.
جهت ثبت نظر خود لطفا موارد زیر را تکمیل نموده در نهایت بر روی دکمه ثبت نظر کلیک نمایید.
ارسال نظر به عنوان مهمان